شوخی عکاس با فرمانده!

شوخی عکاس با فرمانده!
«علی‌اصغر» آقازاده بود؛ اما نه از آن آقازاده‌هایی که در خارج از کشور عشق و حال می‌کنند و نه از آن آقازاده‌های به‌ظاهر مظلومی که برای خود دفتر و دستک و کارخانه‌هایی دارند؛ بلکه او فرمانده واحد آر. پی. جی تیپ ذوالفقار و سپس فرمانده گردان ویژه شهادت بود.

به گزارش گلف به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پدرش در دوران ریاست‌جمهوری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، به‌مدت هشت سال آبدارچی رئیس‌جمهور بود و فرزندش هم یک آقازاده؛ اما نه او از آن آبدارچی‌هایی بود که توقع دارند تا در کنار چای آوردن برای مسئولان، به نان و نوایی برسند و نه فرزندش از آن آقازاده‌های ژن خوب بود؛ اصلاً آبدارچی آیت‌الله خامنه‌ای بودن، خود گویای این است که او چه کسی بود.

«علی‌اصغر» آقازاده بود؛ اما نه از آن آقازاده‌هایی که در خارج از کشور عشق و حال می‌کنند و نه از آن آقازاده‌های به‌ظاهر مظلومی که برای خود دفتر و دستک و کارخانه‌هایی دارند؛ البته چرا؟ مدیر بود؛ اما نه آن مدیر‌های پشت‌میزنشین که با رانت به جایگاهی رسیده‌اند؛ بلکه او فرمانده واحد آر. پی. جی تیپ ذوالفقار و سپس فرمانده گردان ویژه شهادت بود.

«علی‌اصغر» در این عملیات وظیفه شکستن خطوط دفاعی دشمن را برعهده داشت؛ لذا ۱۰ تیر سال ۱۳۶۵ به‌دنبال شکسته شدن خطوط دشمن در مهران، رزمندگان برای آزادسازی این شهر که در اشغال عراقی‌ها بود، به‌طرف شهر روانه شدند؛ اما علی‌اصغر، آزادسازی مهران و شادی قلب امام از آزادسازی این شهر را ندید و درحالی‌که تازه وارد سن ۲۱ سالگی شده بود، به شهادت رسید؛ آری، فقط ۲۱ سالش بود!

 

امشب عاشورا و این‌جا هم کربلاست

«مجید صبری» یکی از همرزمان شهید «علی‌اصغر صفرخانی» گفته است: «علی‌اصغر صفرخانی» شب عملیات «کربلای یک» لباس خیلی مرتبی پوشیده بود و ازهمه حلالیت می‌طلبید. گفتم: چی شده؟ خیلی نوربالا می‌زنی. گفت: ببین آقا مجید، این‌طور که معلومه باید خودمان را برای یک نبرد جانانه آماده کنیم. امشب عاشورا و این‌جا هم کربلاست. بعد با دست اشاره کرد به نیرو‌ها و گفت: این‌ها نیرو‌های گردان شهادت هستند. گردان ما خط‌شکن است. اگر این گردان کپ کند و به دشمن یورش نبرد، بقیه گردان‌ها حتما به مشکل می‌خورند؛ باید امشب کاری کنیم که دشمن دیگر حتی فکر تجاوز به خاک ایران را هم نکند.

شوخی عکاس با فرمانده!

آخرین عکسی که زینت‌بخش حجله شهادت شد

«حمید داوودآبادی» از دیگر همرزمان این شهید والامقام نیز گفته است: چندروزی بود که ارتش بعث عراق شهر مهران را اشغال کرده بود و حضرت امام خمینی (ره) فرموده بودند: «مهران باید آزاد شود»؛ بنا شد آن شب، گردان شهادت به فرماندهی «علی‌اصغر صفرخانی» خط‌شکن باشد و قرار بود که نیرو‌های گردان، اولین نفراتی باشند که در تاریکی شب، وارد دشت روبه‌رو شوند و به تیربار‌های دشمن حمله کنند و خط را بشکنند، تا نیرو‌های دیگر گردان‌ها بروند برای آزادسازی مهران؛ که رفتند و مهران را دو سه روز بعد آزاد کردند.

دم غروب بود، فرمانده گردان آمده بود تا برای آخرین‌بار، از بالای خاکریز وضعیت خط مقدم دشمن را زیرنظر بگیرد. وقتی از خاکریز پایین آمد، دوربین عکاسی را از کوله‌پشتی درآوردم. از او خواستم با آن چهره خاکی، بایستد تا عکسی تکی از او بگیرم؛ ایستاد، عکس گرفتم که شد این.

شوخی عکاس با فرمانده!

با خنده گفتم: «برادر صفرخانی، ان‌شاءالله این عکس را می‌زنم روی حجله‌تون». خندید و گفت: «عمرا اگه بتونی» و خندیدم و گفتم: «حالا می‌بینیم». فردا صبح، سه‌شنبه (دهم تیر ۱۳۶۵)، وقتی علی‌اصغر صفرخانی فرمانده گردان شهادت به شهادت رسید، همین عکس را در قطع بزرگ چاپ کردم و بر حجله‌اش نشاندم.

انتهای پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *