بیانات امام خمینی (ره)
مسئله تباهی انسانهاست..
سخنرانی امام خمینی در جماران درباره انسانیت، مسئله اصلی اسلام و انقلاب اسلامی در تاریخ 1361/10/02 :
بزرگترین جنایت امریکا و خیانتکاران داخلی
شما امروز مرا خوشحال کردید. البته من اطلاع داشتم که مغزهایی که نگذاشتند درزمانسابقه رشد بکنند، رشد کردند، لکن تفصیلش را در این بخش اطلاع صحیح نداشتم و حالا بسیار خوشحال شدم و باید اظهار تشکر کنم از این جوانهای عزیز که برای میهن خودشان، برای اسلام افتخار انشاءاللّه، درست میکنند و کردند. و ما هر قدمی که پیش میرویم، بیشتر مطلع میشویم که چه خیانتهایی به این کشور شده است؛ چه جنایتهایی امریکا و امثال او به ما کردهاند، منتها با دست همین جنایتکارانی که در داخل بودند. و بزرگتر جنایتی که کردند همین معناست که نگذاشتند این جوانهای ما رشد بکنند. اگر از اوّلی که ارتش درست شده بود، یک ارتش اسلامی بود و تحت نظر اسلام بود و تعهدات اسلامی را داشتند، حالا وضع ما غیر از این وضعها بود، لکن نگذاشتند. مع ذلک، خدای تبارک و تعالی سایۀ عنایتش را بر سر این ملت انداخت که در بین راه رسیدیم به این که جلوی آن مسائل را بگیریم و امروز کشور ما همه چیزش یک کشور اسلامی شده است. و البته باز هم در نیمه راه هستیم که بیشتر بشود.
حفظ ارزشهای انسانی، دستاورد انقلاب و دفاع مقدس
و ما در عین حالی که در این جنگ، خیلی جوانهای عزیز از دست دادیم و خیلی شخصیتهای عزیز از دست دادیم و این همه جنایات واقع شده است که انصافاً این جنایت اخیر دزفول یکی از بزرگترین جنایاتی بود که اینها کردند، در عین حالی که ما این قدر جنایت برمان واقع شد، مع ذلک، آن چیزی که کشور ما دریافت کرد بسیار ارجمندتر و عزیزتر از این است که ما صدمه خوردیم. و اما صدمات افرادی که البته جبران نمیتوانیم بکنیم، لکن انشاءاللّه، بعدها به جای آنها اشخاص دیگری بیایند که بهتر جبران کنند. صدمات ـ فرض کنید که ـ خراب کردن و اینها جبران میشود؛ آنها چیز مهمی نیستند، جبران میشوند، لکن ما در ازای او باید ببینیم چه دریافت کردیم؟ باید فکر این را بکنیم.
آنهایی که بدبیناند، نشستهاند آنجا و هی روی آن نقطههای ضعف دست میگذارند، انگشت میگذارند چقدر کشته شده، چقدر نمیدانم مریضخانه[پر]شده، چقدر معلول شدهاند. ما همۀ این را میدانیم[که]چقدر از ما کشته شده، چقدر معلول داریم، چقدر مستمند داریم، لکن آن طرفش راملاحظه نمیکنند که ما چی دریافت کردیم در مقابل اینها. خوب اشکال به اینکهما جنگ کردیم و معلول داریم؛ ما که ابتدای به جنگ نکردیم، دیگران ابتدا کردند.
اگر آقایان توقع دارند که خوب شما چرا با امریکا در افتادید که این جنگها واقع بشود و این بساط بشود، ما میدانیم که در افتادن با امریکا و همۀ قدرتها این توابع را دارد، لکن این اشکالی است که ما باید، این آقایان باید به خود پیغمبر بکنند که چرا با «ابوسفیان» ها درافتادی تا عمویت را بکشند؟ تا آن افراد به آن بزرگی را بکشند؟ خوب، تو هم تسلیم میشدی تا آنها[کشته نشوند]گوشۀ خانهات مینشستی! به امیرالمؤمنین هم این اشکال وارد است. اشکالی که آقایان میکنند اگر وارد باشد به ما، به او هم وارد است؛ خوب، شما چرا با معاویه مخالفت کردی؟ خوب، همه گفتند معاویه را بگذارد در حکومت شام باقی باشد و از او عفو بشود و چرا گفتی که من یک ساعت ظالم را نمیگذارم سر جای خودش بنشیند؟ خوب، اسباب این شد که اشخاص بزرگ را، مثل «عمار» را اینها و چندین هزار جمعیت را به کشتن دادی! این منطق اگر درست باشد، به حضرت سیدالشهدا ـ سلاماللّه علیه ـ هم وارد است. همان طوری که آن وقت به او اشکال میکردند؛ خوب، شما در مدینه آسوده نشسته بودی، چرا پا شدی، راه افتادی با این جمعیت کم در مقابل یک حکومت جبار؟! خوب اگر بنا باشد که همۀ انبیا در تاریخ اشتباه کردهاند به منطق این آقایان، همه باید با قلدرها بسازند، ما هم اشتباهی که انبیا کردهاند اعتراف به آن میکنیم که ما هم مثل انبیا اشتباه کردیم! و اگر مسئله این نیست، مسئله، مسئلۀ انسانیت است؛ ارزشهای انسانی است، مسئله، مسئلۀ جلوگیری از این جنایاتی است که دارند قلدرها به بشر میکنند، به انسانها میکنند، تباهی انسانهاست، مسئله، به تباهی کشیدن افراد ارزشمند است، اگر مسئله این است، ما پیروز هستیم.
در هر صورت، ما باید فکر کنیم که این دو مطلب را در ترازو بگذاریم در میزان بگذاریم، مسئلۀ اینکه چی دادیم از دست و مسئلۀ اینکه چی به دست آوردیم. مسئلۀ اینکه چی از دست دادیم، ما قبول داریم که خیلی اشخاص بزرگوار، خیلی اشخاص فعال و خیلی جوانهای عزیز را ما از دست دادیم و بسیاری هم معلول از دست دادیم ـ یعنی، معلول شدند اشخاص ماـ و بسیار زنها بیوه شدند ـ عرض میکنم ـ اینها را همه ما میدانیم. خرابی زیاد واقع شده در این کشور، همۀ اینها هست. اما آنکه به دست آوردیم آن را چرا فکر نمیکنیم؟ باید فکر کنیم که آن چیزی که ما به دست آوردیم این است که ما یک رژیمی که اسلام را داشت به تباهی میکشید، جوانهای ما را عشرت کدهای کرده بود، ملت ما را رسانده بود به آنجایی که جز اینکه یک کارهای زشتی بکنند یا مصرف[کننده]باشند برای خارج، جز این کاری از آنها نیاید، این مسئله را خدا به ما عنایت کرد که همۀ ملت با هم احساس کردند که دیگر نباید از حالا آنطور باشد و از این منجلاب بیرون آمدند. آنچه ما[به]دست آوردیم این است که ما اسلام را در اینجا زنده کردیم.
پیشتر اسمی از اسلام بود و لیکن اسلام اصلش نبود؛ یعنی، اصلش دعوا با اسلام بود، میخواستند اسلام زدایی کنند؛ از بین ببرند همۀ این چیزها را، منتها با تدریج از اول نمیتوانستند بگویند ما قبولش نداریم، میگفتند ما قبولش داریم، لکن پایهها را. هی میزدند؛ یکی یکی میزدند. احکام اسلام را از بین برده بودند. همۀ کارهایی که کردند اینطوری بود. و بحمداللّه، الآن مردم اسلام را در این کشور میبینند و میبینند که همۀ آن فسادهایی که در خیابانها و در کابارهها و اینها بود، اسمی از آنها نیست.
از آن ور، نجات دادند این جوانهایی که همه را روبه تباهی بردند. الآن همه فعال شدهاند. الآن میدانند که باید در مقابل امریکا بایستند، باید در مقابل زورگویی بایستند، باید خودشان استقلال داشته باشند. این را اگر نبود الاّ همین را که ما به دست آوردیم، کافی بود، لکن بحمداللّه بسیاری از امور به دست آمده؛ مِن جمله همینهایی که شما میگویید که خود این آقایان چیزهایی که نمیشد فکر کنید که اینها درست کنند و یا فکر این مسائل را نمیکردند، خود آقایان این کار را کردند و امیدواریم که بعدها انشاءاللّه، بیشتر و بالاتر انجام بدهند. و خداوند انشاءاللّه، به همۀ شما به همۀ ما توفیق بدهد که به این ملتی که تاکنون زیر سلطۀ اجنبی وزیر سلطه و چکمۀ رژیمهای فاسد بود، نجات بدهیم و مردم را آزاد کنیم و مشغول کار خودشان بشوند. انشاءاللّه، همۀ نقیصهها تمام میشود. و شما امیدوار باشید به فضل خدا. همۀ این مسائل تمام میشود. و شما سرفرازید پیش خدای تبارک و تعالی و پیش عالم. خداوند همهتان را حفظ کند.