شهید حسن آبشناسان
صدای شهید
عکسهای بیشتر
مزار شهید روی نقشه
فیلمهای مرتبط
کتابهای مرتبط
عملیاتها
نام و نام خانوادگی | حسن آبشناسان |
---|---|
نام پدر | قربانعلی |
تاریخ تولد | 1315-02-09 |
محل تولد | اطلاعاتی موجودی نیست |
تاریخ شهادت | 1364-07-08 |
---|---|
منطقه شهادت | کلاشین عراق |
عملیات | اطلاعاتی موجودی نیست |
مزار | بهشت زهرای تهران |
«خواب دیدم در زمین راه نمیروم و در هوا پرواز میکنم. ولی هواپیما اوج ندارد. حدود دو سه متری زمین بود که مانعی در جلوی پرشم به وجود آمد که با گفتن یا علی اوج گرفتم و از مانع عبور کردم و به پرواز ادامه دادم. »
حسن آبشناسان نوزدهم اردیبهشت ۱۳۱۵ در محله نازی آباد تهران، چشم به جهان گشود. او پس از اخذ مدرک متوسطه به دانشکده افسری راه یافت و با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد. آبشناسان در نخستین دوره رِنجر که در مرکز پیاده شیراز تشکیل شد، شرکت کرد و تا ۱۳۵۶ خورشیدی دوره های عالی ستاد و فرماندهی و دوره های چتربازی و تکاوری را در داخل و خارج از کشور گذراند.
وی همچنین دوره دافوس در دانشکده فرماندهی و ستاد آجا را با موفقیت طی نمود.آبشناسان در ورزشهای دوومیدانی، والیبال، بسکتبال، پینگپنگ، شنا، کشتی آزاد و کشتی فرنگی نیز زبردست بود. این پیشینۀ حرفهای طراز اول، موجب شد که آبشناسان در دوران پس از انقلاب، اولا رزمندگان داوطلب و آموزشندیده را تحت تعلیمات نظامی پیشرفتۀ خودش قرار دهد، ثانیا در جبهههای جنگ نسبت به حفظ جان سربازانش حساسیت ویژهای داشته باشد. شهید آبشناسان در سال ۱۳۴۱ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد.
در سال 1350 به استان فارس منتقل شد و حدود ۱۰ سال در شیراز بود. در این مدت دوره تکمیلی چتربازی و تکاور کوهستان را در داخل کشور و کشور اسکاتلند گذراند و به زبان انگلیسی مسلط شد. او در تمامی لحظات عمرش از اوان جوانی به ورزش و تحرک پایبند بود و در طول خدمت درجات پایینتر همواره در سمت افسر ورزش یگان انجام وظیفه میکرد.
شهید آبشناسان در اوایل جنگ تحمیلی، مسئولیت یکی از تیپهای لشکر ۲۱ حمزه را به عهده داشت، آبشناسان پرکار بود و معنای خستگی را نمی دانست. او آموزش نیروهای سپاه مستقر در کاخ سعدآباد را به عهده داشت. با تشکیل ستاد جنگهای نامنظم به آن ستاد پیوست و با تعدادی معدود از بسیجیان داوطلب، عملیات چریکی خودرا در منطقه دشت عباس شروع کرد و در مدت کوتاهی، تلفات سنگینی به نیروهای عراقی وارد کرد. «شیر صحرا» لقبی بود كه اهالي دشت عباس به او داده بودند.
حسن آبشناسان بچۀ نازیآباد بود و مثل اکثر نازیآبادیها دلاور و حقطلب بود. وقتی جنگ اوج گرفت، تعدادی از موتورسیکلتسوارهای حرفهای را از کوچه و خیابانهای نازیآباد جمع کرد و به آنها آموزش داد و همه را با عنوان «گروه ویژه اسب آهنی» به جبهه فرستاد.
وجود آبشناسان در هر منطقه، دشمن را مضطرب و نگران میساخت و در برابر آن آرامش وامنیت خاطری را برای روستاییان آن منطقه فراهم میکرد و خاطره دلاوریهای او همچنان در ذهن بسیاری از آنان باقی است. در سال ۱۳۶۲ به فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهداء، منصوب شد.
او به سرعت به سازماندهی نیروهای ارتش و سپاه همت گماشت و در کنار دلاورمردی دیگر از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یعنی شهید بروجردی با هماهنگی کامل و در حد اعلاء و با پشتکارو تلاش شبانهروزی و استقرار واحدهای نظامی در مناطق تردد و نفوذ ضدانقلاب، از هرگونه تحرک آنان ممانعت به عمل آورد. در پی آن، عملیات پاکسازی شهر بوکان از وجود ضدانقلاب نیز با موفقیت انجام گرفت و سپس محور سردشت- پیرانشهر که از جنگلهای انبوه «آلواتان» و کوههای سر به فلک کشیده و تنگههای پر پیچ وخم و نهرهای متعدد عبور میکنند، با تلاش وی، شهید بروجردی، شهید ناصر کاظمی و جمعی دیگر از رزمندگان ارتش و سپاه پاکسازی و بازگشایی شد.
آبشناسان در سال ۱۳۶۴ به فرماندهی لشکر ۲۳ نیروهای ویژه هوابرد منصوب شد. او در مدت کوتاه فرماندهی خود در این لشکر، تحولات بزرگی به وجود آورد واین یگان را منشا، خدمات بسیاری ساخت.
شهید آبشناسان پیش از هر عملیات مهمی، به همراه یک بیسیمچی، برای شناسایی منطقه آن قدر در مواضع دشمن پیش میرفت که دیگر بیسیمچی هم جرأت پیشروی با او را از دست میداد.
سپهبد صیاد شیرازی درباره شهید آبشناسان میگفت: «این مرد تا عمق 25 تا 30 کیلومتری به دل دشمن می زد و می رفت برای شناسایی.»
برای سرش جایزه گذاشته بودند. شهید صیاد شیرازی نامش را گذاشته بود «چریک پیر». او برای این نامگذاری دلایلی داشت: «موهایش سپید بود اما قدش استوار بود و هر سرباز و افسری که در لشکر 23 چشمش به آن قد و قامت می افتاد از رو به رو شدن با آن چهره، استوار می شد».
سرلشکر حسن آبشناسان در هشتم مهر 1364، در حالی که فرماندهی لشکر 23 نوهد و قرارگاه شمال غرب ارتش را به دوش داشت، به هنگام نبرد قادر که با برنامهریزی خودش همراه بود، در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق به مقام شهادت نائل آمد.
شهید آبشناسان آرزویش خاک کربلا بود و برای رسیدن به این مقصود نیز جان در طبق اخلاص نهاد. که در وصیتنامهاش آمدهاست: «آرزو داشتم، حج را در زمان حیات انجام دهم؛ چنانچه شهید شوم، انجام شده است. محل دفن من، کربلا باشد؛ اگر راه کربلا را خود باز کردم، آسان است، ولی اگر زودتر شهید شدم، پیکرم به صورت امانی در خاک بماند تا پس از بازشدن راه و انقلاب عراق، این کار انجام شود.» سفارش دیگر وی نیز به فرزندانش بوده است تا «در راه پیشرفت اسلام، کشور، کسب دانش و خدمت به اسلام کوشا باشند.»