شهید سید موسی نامجو
صدای شهید
عکسهای بیشتر
مزار شهید روی نقشه
فیلمهای مرتبط
کتابهای مرتبط
عملیاتها
نام و نام خانوادگی | سید موسی نامجو |
---|---|
نام پدر | غلامحسین |
تاریخ تولد | 1317-09-26 |
محل تولد | اطلاعاتی موجودی نیست |
تاریخ شهادت | 1360-07-07 |
---|---|
منطقه شهادت | کهریزک |
عملیات | اطلاعاتی موجودی نیست |
مزار | بهشت زهرای تهران |
سید موسی نامجو که بود؟
سید موسی نامجو، متولد 26 آذر 1317 در بندرانزلی است. از آنجا که پدرایشان حافظ قرآن بود فرزندان نیز ازاین نور بهره فراوان بردند، وی در 5 سالگی به مکتب خانه مسجدشان رفت و بخاطر هوش بالا درهمان سن وارد مدرسه شد. موسی با نمرات عالی مرحله ابتدایی و راهنمایی را گذراند. در دبیرستان بود که برای پدرش حادثه ای پیش آمد، بهناچار برای پیدا کردن کار به تهران رفت و در غیاب پدر برای تأمین مخارج زندگی خانواده با چند باغدار وارد مذاکره شد. موسی مرکبات آنها را خریداری می کرد و در بازار به فروش می رسانید و به این ترتیب مخارج زندگی خانواده را به مدت ۲ سال تأمین می کرد. وی به دلیل احتیاج مادی وارد مدرسه نظامی شد. او به عنوان یکی از بهترین شاگردان دبیرستان نظام دیپلم ریاضی گرفت و وارد دانشکده افسری شد. شهید نامجو به تحصیل در دانشکده افسری ادامه داد و با مدرک لیسانس نقشهبرداری (درجه ستوان دومی) در سال ۱۳۴۰ از دانشکده افسری فارغالتحصیل شد. نامجو در سال 1349 با افسر طلوعی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج، 2 پسر به نامهای سید ناصر و سید مهدی و یک دختربه نام است.
سرهنگ محمد مهدی کتیبه از جمله افسرانی بود که روابط دیرینه و شناخت خوبی از شخصیت سید موسی نامجو داشت. وی درباره آشنایی شهید نامجو با ناصر رحیمی، استادی متدین و انقلابی میگوید: من در سال 1339 با تیمسار نامجو در دانشکدهی افسری آشنا شدم. این دوستی تا زمان شهادت ایشان ادامه داشت. آقای نامجو در زمان جوانی و بعد از دوران دانشجویی با آقای ناصر رحیمی آشنا شد. این آشنایی تحولی در زندگی ایشان بهوجود آورد و آن دمیده شدن روحیهی دینی در ایشان بود. ناصر رحیمی یکی از استادان دانشکدهی افسری بود و در زمینهی فلسفه و مسایل دینی اطلاعات خیلی عمیق داشت.
تصویر شهید سید موسی نامجو در لباس افسری
البته تحول اصلی به دیدار شهید نامجو با امام خمینی برمیگردد، خواهر ایشان ماجرا را اینگونه نقل میکنند: «پدرم مسئول تعمیر مخابرات منطقۀ قلهک بود. یک روز به او اطلاع میدهند که تلفن فردی به نام روغنی که حضرت امام در منزل او به سر میبردند اشکال پیدا کرده است. پدرم برای تعمیر خط تلفن به آنجا میرود و در آنجا با حضرت امام روبرو میشود. او پس از این ماجرا هر چند روز یکبار به زیارت امام میرفت و هر بار که برمیگشت از زندگی او برای ما تعریف میکرد و عشق و علاقۀ درونی خود را به امام به ما منتقل میکرد. یک روز به بهانۀ اینکه میخواهند با هم به زیارت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) بروند از منزل خارج شدند. آن روز غروب که ما هم برای کاری به قلهک رفته بودیم. وقتی از آنها پرسیدیم که چرا شما به زیارت حضرت عبدالعظیم نرفتهاید، موسی جان طاقت نیاورد و با شوق و ذوق زیاد شروع به تعریف از امام نمود و معلوم شد که آنها به زیارت امام (رحمةاللهعلیه) رفته بودند. از آن به بعد موسی جان هر چند گاه به زیارت امام میرفت و این دیدارها در زندگی او تاثیر زیادی به جای گذاشت.»
شهید نامجوعضو گروه مخفی یکی از سازمانهای مبارزاتی زیرزمینی در زمان طاغوت بود که به دست دکتر جاسبی، دکتر آیت، شهید عباسپور و… تاسیس شده بود. بعدها افراد دیگری چون شهید کلاهدوز و شهید اقارب پرست هم عضو این تشکیلات شدند.
از سال پنجاه به بعد، با آنکه فعالیت سیاسی، آن هم در ارتش، خیلی خطرناک بود، او بدون ترس و واهمه، اعلامیهها و نوارهای امام (قدس سره) را جا به جا میکرد از ابتدا مقلد امام (قدس سره) و عاشق ایشان بود و با تمام وجود به پیشوایش عشق میورزید.
او پیش از انقلاب ۱۳۵۷ به سمت عضو هیئت علمی دانشکده افسری منصوب شد که این مسئولیت، بعد از انقلاب به ریاست دانشکده، ارتقاء یافت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی تیمسار نامجو با حفاظت از اسلحه خانه های دانشکده افسری اجازه نداد تا این سلاح ها به دست دشمنان نظام و گروهکهای مخالف بیافتد و همچنین تصمیم گرفت تا یک ارتش مذهبی و ملی را تشکیل دهد.
سید موسی نامجو در 1358 خورشیدی برای آن که دانشکده افسری را ساماندهی و نظم ببخشد به عنوان فرمانده موقت این دانشگاه منصوب شد و وی به همراه دیگر فرماندهان ارتش بنابر دستور امام خمینی(قدس سره) به پاکسازی این نهاد از وجود افراد نفوذی و وابسته پرداخت.