شهید سردار حسین قجه‌ای

شهید حسین قجه‌ای

صدای شهید

عکس‌های بیشتر

مزار شهید روی نقشه

فیلم‌های مرتبط

کتاب‌های مرتبط

عملیات‌ها

مشخصات
نام و نام خانوادگی حسین قجه‌ای
نام پدر جواد
تاریخ تولد 1337-05-06
محل تولد اطلاعاتی موجودی نیست
شهادت
تاریخ شهادت 1361-02-16
منطقه شهادت خرمشهر
عملیات عملیات بیت المقدس
مزار گلزار شهدای زرین‌شهر اصفهان
مزار شهید حسین قجه‌ای
گل لاله ذکر صلوات برای شادی روح شهید حسین قجه‌ای
10

پاسداری که برای زنده نگه‌داشتن انقلاب، ضد انقلاب شد!

به گزارش گلف به نقل از وبلاگ سردار، شهید حسین قجه‌ای در اوج درگیری‌ها در کردستان و آذربایجان غربی در تابستان سال 1358 مدتی ناپدید گشت. ایشان پس از مدت‌ها در ارتباط با این ماجرا این‌چنین بیان نموده است:

اوایل غائله کردستان من خیلی کنجکاو شدم که بروم و از نزدیک، کردستانی که این همه درباره‌اش حرف می‌زنند را ببینم. بهتر آن دیدم که خانواده‌ام از تصمیمی که گرفته‌ام خبردار نشوند. برای همین به آنها این طور وانمود کردم که از انقلاب بریده‌ام و می خواهم از سپاه استعفا بدهم.

برای آن که کردستان را به خوبی بشناسم، لباس کردی تن کردم و بدون اینکه به کسی اطلاع بدهم، عازم غرب کشور شدم. رفتم و همه شهرها از جمله سنندج، پاوه، مریوان و… را که دست ضد انقلاب بود، گشتم. آن روزها کافی بود به کسی به‌عنوان پاسدار مشکوک شوند. بی برو برگرد سرش را می‌بریدند. البته سفر بی‌خطری نبود.

در سنندج ضد انقلابیون جلویم را گرفتند و گفتند که قیافۀ من به پاسدارها می‌خورد. خونسردی خودم را حفظ کردم. هر چند آمادۀ پذیرش هر خطری بودم، گفتم که ای بابا، من خودم دنبال این پاسدارها می‌گردم. خیلی جالب بود. خودم تا آن لحظه نفهمیده بودم چه دسته گلی به آب داده‌ام.

در هنگامی‌که هر کس ریش داشت به‌عنوان پاسدار دستگیرش می‌کردند، من لباس کردی پوشیده بودم، متوجه نبودم که محاسنم بلند است. بدجوری گیر کرده بودم . بیشتر فکر این بودم که چگونه اطلاعاتم را به بیرون از آن جا منتقل کنم. ماموریت خود را تمام شده می‌دیدم. کار خدا بود که آنها دودل بودند.

چند ساعتی مرا در مقرشان نگه‌داشتند. آن‌قدر با آنها بحث کردم تا قانع شدند و رهایم کردند. وقتی از دستشان خلاص شدم، اولین کاری که کردم، این بود که رفتم و ریشم را زدم و با خیال راحت بین آنها رفت و آمد می‌کردم. حتی برای اینکه بتوانم فرماندهان اصلی‌شان را شناسایی کنم، اعلامیۀ حزب دمکرات و سازمان کومه‌له را هم برایشان پخش کردم.

شده بودم یک ضد انقلاب و یک کمونیست کامل! سعی می‌کردم آن جا چیزی ننویسم که اگر دوباره گیر افتادم، کارم خراب نشود. در مدت پنجاه روزی که آن‌جا بودم، توانستم مقرها، رهبران، پایگاه‌ها و مواضعشان را شناسایی کنم و به خاطر بسپارم تا هنگام حمله از اطلاعات به دست آمده بهترین استفاده را ببرم.