شهید سید محمدرضا دستواره
صدای شهید
عکسهای بیشتر
مزار شهید روی نقشه
فیلمهای مرتبط
کتابهای مرتبط
عملیاتها
نام و نام خانوادگی | سید محمدرضا دستواره |
---|---|
نام پدر | سید نقی |
تاریخ تولد | 1338-11-01 |
محل تولد | اطلاعاتی موجودی نیست |
تاریخ شهادت | 1365-04-13 |
---|---|
منطقه شهادت | مهران |
عملیات | اطلاعاتی موجودی نیست |
مزار | گلزار شهدای تهران |
سید محمدرضا دستواره جوانی قد بلند و لاغر اندام بود که شوخ طبعی و خستگی ناپذیری اش دربین رزمندگان و فرماندهان زبانزد بود، با توجه به هوش بالا و فعالیت های گسترده اش در زمان جنگ تحمیلی، بعد ها فرماندهی گردان، گروهان، تیپ و .. را عهده دارشد. او که در طول دوران فعالیتش بار ها دچار مجروحیت های فراوان شده بود، سر انجام در تاریخ سیزدهم تیرماه 1365 درجریان آزادسازی مهران به شهادت رسید.
ماه شعبان، در سرمای استخوان سوز سال 1338، در جنوب شهر تهران سید محمدرضا پسر بزرگ خانواده دستواره دیده به جهان گشود.
پدرش سید نقی انسانی با روحیات بالای مذهبی بود که باتوجه به وضعیت مالی نا مناسب خانواده، همواره در کارخانه نمک سازی برای کسب روزی حلال می کوشید.
محمد رضا پسری باهوش و بسیار علاقمند به درس و مطالعه بود با این حال، برای کمک به پدر، تحصیلات را تا مقطع نهم ادامه داد و پس از آن مشغول کار در بازار شد و با فرارسیدن سال 1357، در سن نوزده سالگی علاوه بر ادامه تحصیل، همزمان به تظاهرات ضد رژیم شاهنشاهی میپرداخت و دوستانش را نیز برای شرکت در مراسمات و فعالیت علیه شاه تشویق میکرد.
او اولین بار در تاریخ 14 بهمن ماه 1357 در تظاهرات دانشگاه دستگیر و راهی زندان شد.
زمانی که قرار بود امام خمینی (ره) به کشور بازگردند، هرکس یک جور علاقه و اشتیاقش به امام را نشان میداد و مردم هرلحظه بیشتر برای ورود ایشان به خاک کشور آماده میشدند. در مراسم استقبال از سید روح الله خمینی، عده ای شیرینی پخش میکردند، عده ای زمین را آب و جارو میکردند اما محمدرضا مسئولیت مهم تری را به عهده گرفت. او مسئول امنیت قسمتی از میدان آزادی گشت.
مدتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، محمدرضا عضو کمیته انقلاب شد و بعد از گذشت 4 ماه، به عضویت سپاه پاسدارن درآمد. در همان زمان ها بود که شورش های ضد انقلاب آغاز و او در پی مبارزه با گروهک های کوموله، دموکرات و… در سال 1358 راهی کردستان و بعد از سه ماه راهی پاوه شد که در آنجا با حاج احمد متوسلیان آشنا شد.
در تاریخ 5 اردیبهشت 1361، فرمانده غیور سید محمد رضا دستواره دلباخته عذرا رستمیان گشت و با او ازدواج کرد
ثمره این ازدواج عاشقانه پسری بود که در تاریخ 21 فروردین ماه 1363، متولد شد.
در فاصله زمستان سال 1361 تا 1362 محمدرضا در عملیات والفجر مقدماتی ، یک و چهار مسئولیت یکی از تیپ های لشکر 27 محمد رسول الله را به عهده گرفت تا اینکه در آغاز عملیات خیبر، محمد ابراهیم همت که فرماندهی لشکر را به عهده داشت، مسئولیت معاونت عملیات لشکر را به او سپرد.
با شهادت غم انگیز حاح ابراهیم همت، جانشینش عباس کریمی، دستواره ار به عنوان قائم مقام لشکر 27محمد رسول الله منصوب کرد اما کم تر از یکسال بعد در اسفند ماه 1363 عباس کریمی نیز در عملیات بدر به شهادت رسید و فرمانده کل سپاه، محمدرضا را به عنوان سرپرست لشکر 27 معرفی نمود.
محمدرضا بسیار آرام، خوش رو و شجاع بود به حدی که در زمان عملیات والفجر 8 که رزمندگان موفق شدند با عبور از رود اروند شهر فاو عراق را فتح کنند، آتش عراقی ها بسیار شدت گرفت و همواره با سلاح های شیمیایی و خمپاره ها کار رزمندگان را دشوار کرده بودند، امان نیروها بریده بود اما سید رضا همواره با مقاومت، به رزمندگان روحیه میداد و آن هارا آرام میکرد.
محمدرضا در طول دوران فعالیتش 11 دفعه دچار جراحت شد که بزرگترین جراحتش در سال 1359 بر اثر ترکش آسیب دید و همین جراحت باعث شد تا آخر عمر هنگام راه رفتن،
یک پایش را به زمین بکشد.
با این حال هربار مصمم تر از قبل به جبهه باز می گشت و به فعالیتش ادامه میداد هیچ چیز نمیتوانست مانع رفتنش به جبهه شود حتی زمان شهادت برادر هفده ساله اش که درست 15 روز قبل از آزادسازی مهران رخ داد، محمد رضا تنها سه روز برای شرکت در مراسم برادرش به تهران آمد و سپس به جبهه برگشت اما به همه سپرد کنار مزار حسین جایی را نیز برای خودش نگه دارند.
13 تیرماه 1365 اتفاق تلخ دیگری رقم خورد که همه را در بهت فروبرد….. در جریان عملیات کربلای یک، دشت مهران
خمپاره ای در کنار محمد رضا منفجر شد و اورا به برادر شهیدش رساند..
بلاخره بعد از مدت ها، محمدرضای خستگی ناپذیر آرام گرفت، به آرزویش رسید و به سوی معبودش شتافت.
مزار مطهر این شهید بزرگوار در گلزار شهدای تهران قرار دارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ و بالله من الشیطان الرجیم
حمد و شکر و ثنا و سپاس برای خداوند قادر متعال و درود و رحمت بیپایان برای پیامبر گرامی اسلام و ائمه اطهار سلاماللهعلیهماجمعین و نیز درود و سلام به پیشگاه امام بزرگوار امت این امید همه امیدواران و مستضعفان و همچنین درود به پیشگاه امت خداجو و حقطلب و کفرستیز این امام عزیز، خاصه رزمندگان مخلص جبهههای نبرد حق بر علیه باطل و نور بر علیه ظلمت.
ننگ و نفرین و خواری ابدی برای دشمنان دونصفت و اهریمنیمنش که ظالمانه با این اسلام و انقلاب و رهبر و امت در قعر شقاوت در ستیز است. حرف چندانی ندارم فقط پیروی از امام امت که پیروی از ائمه و پیامبر و خداست را سرلوحه همه امور قرار دهید و محکم و مستحکم بر پشت سر او لحظهای دست از مبارزه و استقامت برندارید.
من که در این عمر خود نتوانستم بهرهای از این اقیانوس بیکران الهی یعنی جهاد فیسبیلالله ببرم، ولی همواره سعی داشتم با چاکری مجاهدان مخلص خود را خاک پای آنها سازم. پدر و مادر پر قدرت و طاقتم مرا حلال کنید. همسرم مرا حلال نما و در تربیت اسلامی فرزندم شدیدا کوشا باش و از همه خواهران و برادران تنی و دینی برایم طلب حلالیت نما. پدرزن و مادرزن مهربانم نیز مرا حلال کنید .از مال دنیا و محمد الله چیزی ندارم ولی هر چه همت از آن همسرم و قیومیت زندگیم با او. همسرم خودت میدانی فقط 15000 تومان خرد خرد برایم رد مظلمه بده.
از همه التماس دعا
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
سید محمد رضا دستواره