کودکی شهید مهدی خندان
پسر ارشد امامقلی در عاشورای حسینی سال 41، ، در منطقهای خوش آب و هوا از توابع تهران در خانوادهای زحمتکش و روستایی به دنیا آمد و در کنار 4 برادر و 2 خواهر بزرگ شد. پدرش کارگر و مادرش مدرس قران بود، همنشینی مادر با قران باعث شد بچهها در مکتب قران و اهل بیت رشد یابند.
مهدی در سال 1352 دوران ابتدایی را با نمرات عالی در روستای ناران از توابع لواسانات پشت سر گذاشت و وارد مقطع راهنمایی شد. در همان دوران نوجوانی در کنار تحصیل، برای کمک به مخارج خانواده وارد بازار کار شد و همین امر از او شخصیتی محکم و متکی ساخت.

نزدیکترین مدرسهای که رشته مورد علاقه او، مکانیک را داشت کیلومترها با روستای آنها فاصله داشت، از طرفی دوست نداشت به دلیل شرایط مالی خانواده، هزینه اضافهای بر آنهان تحمیل کند، اما پدر صبور و فداکار مهدی تمام تلاش خود را کرد که شرایط بد اقتصادیش، باعث نشود پسرش از ادامه تحصیل باز بماند. در نهایت او مدرک مکانیک خود را از مدرسه ناصری اختیاریه تهران دریافت کرد.
روزهای سرد تظاهرات و گرمای حضور مردم
شروع جوانیش مصادف شده بود با روزهای سرد تظاهرات عیله رژیم شاهنشاهی. تربیت و رشد مهدی در خانوادهای اسلامی، انقلابی و تقلید از امام خمینی در دوران کودکی باعث شده بود او درک درستی از اوضاع اجتماعی و سیاسی روز داشته باشد ودر روزهایی که هر مسلمانی پخش اعلامیههای امام و شرکت در تظاهرات را جزء وظایف شرعی خود میدانست، او هم از این امر خود را مستثنی نداند.
او دیگر در بین دوستان و مدرسه به عنوان فردی انقلابی شناخته شده بود. رساله امام خمینی را با خود به مدرسه میبرد و با جمع کردن بچهها دور خود به روشنگری آنها میپرداخت. طبق گفته خواهرش، یک بار که در حال پخش اعلامیههای امام خمینی بود، توسط نیروهای ساواک تعقیب میشود و به خانه خواهرش پناه میبرد. هنگام تظاهرات، در میان اهالی اختیاریه جلودار مردم میشد و با شجاعت تمام شعار مرگ بر شاه سر میداد. او حتی در خلع سلاح پادگانهای تهران هم حضوری پررنگ داشت.
سرانجام کشور، روزهای سرد خود را به بهار آزادی سپرد و انقلاب در 22 بهمن 1357 پیروز شد.
دغدغههای فرهنگی و جهادی شهید مهدی خندان
پس از تشکیل حزب جمهوری اسلامی توسط آيت الله دکتر شهید بهشتی، آیت الله خامنه ای، شهید باهنر و … مهدی، با این نگرش که این تشکل، بیشترین وفاداری به امام خمینی را دارند به عضویت واحد دانشآموزی شمیرانات درآمد.
تنها هجده سالش بود که علارغم بضاعت کم مالی، اما با همراه کردن تعدادی از جوانان روستا و خرید آثار نویسندگان و دانشمندان مذهبی و انقلابی کشور تصمیم به تاسیس کتابخانهای نسبتا مجهز با تعداد بالایی از کتب هنری، ادبی، مذهبی در واحد بسیج روستای صبوربزرگ گرفتند.

فعالیت های عمرانی و سازندگی
او هیچ گاه از کمکرسانی به مستضعفین غافل نماند، پس از پیروزی انقلاب او برای مدتی با پیوستن به جهاد سازندگی، به فعالیتهای عمرانی و خدمت به مردم پرداخت، از کشیدن آب لوله کشی به روستای نارون و روستاهای اطراف آن، بازسازی حمام قدیمی تا حفر چاه در روستای نارون به منظور رفع کمبود آب.
بعد از آن به عضویت بسیج درآمد و در پایگاه با تشویق و تحریک جوانان برای جذب شدن در بسیج فعالیتهای انقلابی، فرهنگی و نظامیش را شروع کرد.
از محافظ امام خمینی تا پیوستن به اطلاعات سپاه
او که حالا به عنوان عضو فعال بسیج شناخته شده بود، به منظور مقابله با ضد انقلاب در منطقه غرب کشور و استان کردستان در روزهای گرم تابستان 1359 برای گذراندن دورههای نظامی به پادگان امام حسین رفت.
با شروع جنگ تحمیلی و یورش رژیم بعث عراق به کشور، مهدی با تمام کردن دوره آموزشی، از رفتن به غرب منصرف و با دوستانش تصمیم گرفتند به صورت داوطلبانه به جبهه جنوب اعزام شوند.
دی ماه سال 59 با طرح ریزی و اجرای عملیات نصر، امثال مهدی و دوستانش به قلب دشمن نفوذ کردند و جنگی ناجوانمردانه و نابرابر، “جنگ تانک در مقابل گوشت و پوست” را از طرف عراق متحمل شدند. در این نبرد، تعداد زیادی شهید و اسیر نصیب یاران خمینی شد، اما مهدی به لطف خدا توانست به طور معجزهآسایی از این نبرد جان سالم به در برد.
پس از عملیات خونین کربلای هویزه، مهدی و دوستانش در روز 31 فروردین 1360 هنگام بازگشت به تهران و پس از گذراندن مراحل مختلف، به عضویت سپاه منطقه 10 تهران درآمدند و برای شرکت در دوره آموزشی ویژه پاسداران به پادگان امام حسین اعزام شدند.
او به مدت 4 ماه به عنوان محافظ بیت امام خمینی انتخاب شد. مادر شهید مهدی خندان میگوید:
مهدی یک شب با خوشحالی به منزل آمد و گفت: “دیشب یکی از بچه ها در بیت امام مشغول نگهبانی بود که امام سلاحش را گرفت و عبایش را به او داد و دو ساعت تمام در حیاط به نگهبانی پرداخت. پس از نگهبانی اسلحه را به آن پاسدار داد و به نماز شب مشغول شد. آن بنده خدا در حالی که اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود به نماز ایستاد.” بعدها متوجه شدم که آن پاسدار خود مهدی بوده.
اواخر بهار 1360 برای خدمت به واحد عملیات سپاه در پادگان ولیعصر وارد شد. در شرایطی که منافقین در داخل کشور دست به کارشکنی و ایجاد ناامنی کرده بودند، واحدی به منظور مقابله با تحرکات تروریستی گروهک منافقین و همگرایان چپ و ملی-مذهبی به نام ” گشت سیار ثارالله” و “گشت سیار القارعه” ایجاد شد که مهدی هم به آنها پیوست.
شیر کوهستان؛ فرمانده سپاه ریجاب و دالاهو
2 ماهی از حضورش در سپاه گذشته بود که توانست رضایت فرماندهان را برای اعزام به غرب جلب کند. در 6 شهریور 1360 با نیروهای گردان 8 سپاه تهران به سرپلذهاب اعزام و از طرف شهید محسن حاجیبابا طی حکمی به عنوان فرمانده سپاه ریجاب و دالاهو انتخاب شد.
منطقه سپاه ریجاب و دالاهو شامل حوزه وسیعی چون شمال دشت ذهاب، ارتفاع گاومیشان و ثکوهبمو میشد. او در شروع کار، تحقیق دقیقی در مورد جمعیت و خصوصیات اخلاقی اهالی انجام داد و دریافت که میتوان با آنها کنار آمد. بیشتر اهالی منطقه را طایفه قلخانیها تشکیل داده بودند، مهدی متوجه شد آنها به دلیل تامین معیشتشان با خانهای سلطنت طلب تحت الحمایه رژیم بعث همکاری میکنند و به آنها متکی شدهاند. او با جلب اعتماد اهالی منطقه موفق شد از بین همان افراد تفنگچی نادمی که به اون پناه آورده بودند واحد “رزمی عشایری” را تشکیل و امنیت را در آنجا برقرار کند.
شهید مهدی خندان در جبهه غرب به قدری از خود شجاعت و شهامت نشان داد که در بین رزمندگان به ” شیر کوهستان “ معروف شده بود و ضد انقلاب در کردستان برای سرش جایزه تعیین کرده بود.
عملیاتهای مطلع الفجر و امیرالمومنین
عملیات مطلع الفجر21 آذر ماه 1360 با هدف تصرف ارتفاعات شیاکوه، چرمیان و تنگ قاسم آباد با دستور فرماندهان در منطقه عملیاتی گیلان غرب کلید خورد.
شهید مهدی خندان به عنوان فرمانده سپاه ریجاب، برای نخستین بار به تنهایی مسئولیت شناسایی و طرحریزی منطقه عملیاتی ریجاب غرب و ارتفاعات گاری را تا پایان مراحل تصویب شخصا به عهده گرفت و عملیات را آغاز کرد.
عملیات امیرالمومنین در منطقه محمودی واقع در شمال دشتذهاب و غرب جوانرود، توسط سپاه ریجاب به فرماندهی مهدی خندان و سپاه جوانرود در محور دالاهو به فرماندهی برادر طهماسبی به صورت هماهنگ، با رمز ” زیارت نجف ” در مساحتی 100 کیلومتری وارد عمل شدند.
در این شرایط که هفت روز به طول انجامید 500 نفر از نیروهای دشمن کشته و صدها نفر نیز مجروح شدند. او با درخشیدن در این عملیات به عنوان یکی از فرماندهان سپاه، جایگاه خود را در منطقه غرب اثبات کرد.

جانشینی تیپ یکم عمار لشگر 27 محمد رسول الله
خرداد 1361 با حاج احمد متوسلیان به همراه بقیه رزمندگان به لبنان اعزام شد و در مدت چهار ماهی که در آنجا حضور داشتند به فعالیت ضد صهیونیستی پرداختند.
بعد از نمایان شدن توانایی او در امر فرماندهی، شهید محمد ابراهیم همت در اواسط آذر ماه 1361 از او درخواست کرد که به لشگر 27 محمد رسول الله بپیوندد. چند روزی از دی گذشته بود که مهدی بار سفر از منطقه ریجاب بست و با مردم آن خطه در حالی که قلبهایشان از دوری او به درد آمده بود خداحافظی و جانشینی تیپ یکم عمار لشگر 27 محمد رسول الله را تحویل گرفت.
در همین روزها بود که او به سنت پیامبر در امر ازدواج جامع عمل پوشاند و وارد دنیای متاهلی شد.
مداح و عارفی دلسوخته در ارتفاعات کانیمانگا
عشق به ائمه به خصوص امام حسین از او مداحی دلسوخته و عارفی فداکار ساخته بود. تاسی او به اهل بیت باعث شده بود که احترام و تکریم ویژه ای برای پدر و مادرش قائل شود و از صله رحم و سرکشی به خانواده شهدا غفلت نورزد. همه کارهایش برای رضای خدا بود. مردی پرهیزکار، شجاع، خاشع بود و در ارتباط با دیگران با احترام برخورد می کرد.
شهید مهدی خندان، فرمانده تیپ 1 لشکر 27 محمد رسول الله، بارها در طول حضورش در جنگ، مجروح شد اما هیچگاه این صدمات مانع از حضور او در جبههها نشد.
مرحله سوم عملیات والفجر 4 در 28 آذر 1362 در ارتفاعات کانیمانگا آغاز شده بود و رزمندگان در حال گذشتن از سیم خاردارها و میدان مین بودند که مورد حمله تیربار دشمن قرار گرفت و او با چهره ای گشاده و لبخندی بر لب به فیض شهادت نائل شد.
چه شروع و پایان قشنگی..
از عاشورای حسینی تا اربعین حسینی
او با عشق و ایمان به اباعبدالله در روز عاشورای حسینی زاده و همزمان با اربعین حسینی به شهادت رسید.
فرازی از وصيت نامه:
قطره باشيد در سيل خروشان و شفاف انقلاب اسلامي و نه ريزه سنگ سردرگم و خاروخس شناور.
خميني حجت و دست هدايت خداست، پس واي بر ما اگر اطاعتش نکنيم.