6 بهار از کودکی سراسر شور و نشاطش سپری شد و کم کم باید راهی مدرسه میشد. مادر که از استعداد، هوش و ذکاوت فرزندش مطلع بود، او را در فراگیری و حفظ قرآن یاری میکرد و همین امر باعث انس باورنکردنی یوسف با قرآن شده بود.
پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، دوران متوسطه خود را در دبیرستان (اشرف) آغاز و این بار نیز هوش و اخلاق تحسین برانگیزش، او را از دیگر شاگردان متمایز ساخت. در دوران تحصیل، علاوهبر مطالعه کتب دینی و علمی، هم کلاسیهایش را نیز راهنمایی و با مباحث دینی و قرآنی آشنا میکرد.
خدمت در کردستان
کسب معدل عالی در رشته ریاضی، شیرینی اخذ مدرک دیپلم را برای او و خانوادهاش، دو چندان نمود. در سال 1355 از میان رشتههای شیمی، مهندسی مکانیک و الهیات، رشته مهندسی دانشگاه علم و صنعت تهران را برگزید و به تحصیلاتش در این رشته ادامهداد. دانشگاه شکل تازهای به شخصیتش داد و از همانجا بود که فعالیتهای مذهبی-اجتماعی خود را آغاز و سپس به طور جدی به فعالیت سیاسی پرداخت.
روحیات مذهبی و بینش سیاسیاش، او را به مبارزه با خطوط منحرف و فاسد که باعث انحراف دانشجویان میشد، کشاند. او مانند جوانان فعال و همفکر دوره خود، به پخش اعلامیههای امام خمینی و شرکت در راهپیماییهای ضد رژیم و همینطور مبارزه گسترده با ساواک میپرداخت.
علاوهبر حضور مستمر در جلسات سخنرانی و تحصیل، ورزش را نیز به طور جدی دنبال میکرد و موفق به کسب کمربند سیاه در کاراته شده بود.
پس از پیروزی شکوهمندانه انقلاب اسلامی ایران، در خردادماه سال 1359 به عضویت سپاه درآمد. البته قبل از اینکه به عنوان عضو رسمی سپاه فعالیت کند، در مساجد مختلف به نیروهای مردمی آموزش اسلحه شناسی میداد و با عنوان یک بسیجی ساده، با سپاه پاسداران همکاری میکرد. پس از آن با جمعی از دوستان سپاهیاش راهی کردستان شد و با سمت فرماندهی یکی از گردانهای سپاه، 20 ماه در کردستان ماند و زیر نظر شهید احمد متوسلیان در مریوان خدمت کرد.
ترکش سرنوشتساز
زمستان سال 1360 در اوج فعالیتهای پر ثمرش، ترکش بیرحمانهای به پای راست و کمر او اصابت کرد. آسیب جدی که به نخاعش رسیده بود، پای راستش را فلج کرد. با اینکه روزهای سختی را سپری میکرد، رخداد مهمی، بار دیگر جلوه ای از امید را به او هدیه کرد. زمانی که در بیمارستان بستری بود، با یکی از حانمهای اعضای سپاه، به سفارش دوستانش آشنا شد و در مدت کوتاهی تصمیم گرفت تا با او وصلت کند.
ثمره زندگی عاشقانهاش 2 فرزند پسر بود که پس از شنیدن خبر شهادت رفیق صمیمیاش حسین قجهای و فرمانده دلیر و مغز متفکر تیپ ذوالفقار، علیرضا ناهیدی، نام فرزندانش را به ترتیب حسین و علیرضا نهاد، شاید به این امید که آنان هم ادامه دهنده راه شهدای گرانقدر دفاع مقدس باشند.
بنیان گذار برجسته توپخانه تیپ
اواخر سال 1360، سردار خوش فکر تیپ ذوالفقار، شهید علیرضا ناهیدی، یک گردان توپخانهای را که رزمندگان اسلام به عنوان غنیمت از عراق بهدست آورده بودند را به سید یوسف سپرد تا برای عملیات بیتالمقدس، آن را راه اندازی کند.
با اینکه پای راستش آزارش میداد اما این ماموریت خطیر را به عهده گرفت و به خوبی از پس آن برآمد و در مدت کوتاهی موفق شد تا توپ 22 م.م را برای عملیات آماده کند.
از بنیانگذاران برجسته توپخانه و مهمات سپاه و تیپ 27 محمدرسول الله (ص)، میتوان یوسف کابلی را نام برد چراکه او به همراه شهید محسن نورانی و شهید علیرضا ناهیدی، تلاشهای بسیاری برای رونق گرفتن توپخانه تیپ انجام دادند.
همینطور هستههای اولیه فرماندهی تیپ 27، با کمک یوسف و دیگر همرزمانش در مریوان تشکیل شد. پس از شهادت تلخ سردار پرافتخار، علیرضا ناهیدی، فرماندهی تیپ ادوات ذوالفقار به سید یوسف کابلی واگذار شد.
سمتهای فرمانده شهید، سید یوسف کابلی
از سمتهای شهید کابلی میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
مسئول عملیات توپخانه قرارگاه نجف اشرف در عملیات مسلم ابن عقیل
معاون طرح و برنامهی تیپ ذالفقار در عملیات والفجر مقدماتی
فرمانده تیپ سلمان لشکر 27، در عملیات والفجر 1، به درخواست حاج ابراهیم همت
فرماندهی تیپ ذوالفقار لشکر، در عملیاتهای والفجر4، خیبر و بدر
مسئول راهاندازی یگان ذوالفقار تیپ تازه تاسیس 110 خاتم الانبیا در عملیات کربلای 4 و عملیات کربلای 5، قبل از شهادت
محراب به خون غلطیده
پس از سالها تلاش و جهاد مستمر در جبهههای کردستان، جبهههای جنوب و مجروحیتهای متعدد، سر انجام در تاریخ 18 بهمن ماه سال 1365، اتفاق تلخ و جانکاهی رخ داد. سید یوسف در حال اقامه نماز صبح در عملیات کربلای 5، محور شلمچه، به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به دوستان و همرزمان شهیدش پیوست.
یکی از همرزمان این شهید بزرگوار در خصوص نحوه شهادت ایشان، اینگونه روایت میکند: «عملیات کربلای 5 تازه آغاز شده بود و کابلی به خط رفته بود که بچههای یگان ذوالفقار را سرو سامان بدهد. از سرشب تا سحر با آن پای مجروح ( که مجدد در عملیات والفجر 1، توسط تک تیراندازان عراق مجروح شده بود) راه رفت و کار کرد. سپیده صبح را که دید، در یکی از سنگرهای خط مقدم شلمچه به نماز ایستاد. نافله صبح را خواند و در حال ادای نماز صبح بود که تیر مستقیم تانک دشمنان بعثی، سنگرش را به آسمان برد. »
روحش شاد و یادش تا ابد گرامی
خصوصیات اخلاقی شهید کابلی
شهید یوسف کابلی همواره درحال تلاش و مطالعه بود. او هیچگاه دست از فعالیت برنمیداشت. حتی در زمان مجروحیت و پس از عملیات بدر، در سال 1363، دوباره به دانشگاه بازگشت، درسش را تمام کرد و مهندس مکانیک شد. آن زمان موضوع پایان نامهاش را طراحی و ساخت ماسوره خمپاره انتخاب کرد تا بتواند یکی از مهمترین نیاز های جبهه را تامین کند. اما به دلیل حضورش در عملیات کربلای 4 و کربلای5، این امر برای همیشه ناتمام ماند.
به گفته دوستان و آشنایان، یوسف در مقابل همه وقایع متین و متواضع بود. اما در مواجهه با ظلم بسیار قاطع و جدی برخورد میکرد. منش و اخلاق او به شکلی بود که همواره یاد و خاطراتش پس از سالها در ذهن همرزمانش ماندگار است.
بسماللهالرحمنالرحیم
این سطر جادهها که به صحرا نوشته اند یاران رفته از قلم پا نوشته اند
لوح مزارها همه سر بسته نامهها است
کز آخرت به مردم دنیا نوشته اند
با درود به پیشگاه مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و با درود و سلام خدمت امام امت، پدر بزرگوار و یار دلسوز این امت؛ و با سلام خدمت امت اسلامی و شهیدپرور ایران.
چند کلمهای صحبت و درددل این بندهی حقیر است که در بارگاه خدا از کوچکترین ذرات هستی به شمار میرود، با امتی به این مبارکی و عظمت که دل پیامبر اکرم (ص) را شاد کرده اند.
اولاً حلالیت میخوانم از خدای مهربان، از این همه غفلت و گناه که عمری را تباه کردم و حلالیت میخواهم از خانوادههای شهدا و فرزندان شهدا که نور چشم ما و روشنی بخش دلهای منجمد و سیاه ما هستند و شاید تا به حال در لحظات زندگی در سنگر حق علیه باطل، قصوراتی از این بنده حقیر سرزده باشد.
پروردگارا! سرانجام این امت زجر کشیده و یاران دلسوز امام زمان (عج) را که ما از دور مشاهده شان میکنیم به خیر و رحمت خود مزین بگردان.
غرض از این مزاحت این کهای یاوران امام، لحظهها لحظههای سرنوشت و انتخاب است. حقی که خدا به هر انسانی عطا نموده و به حول و قوه الهی و برکت امام عزیز و برکت خون شهدا و عزت اسلام، ما را در این مسیر قرار داده، ما بندگانی را که روسیاهی مان به خدا ثابت شده، غریق رحمت فرموده است. عزیزان این لحظهها و این زمان را انتخاب کنید. انتخابی خالصانه و برای خدا که هیچ آخر و عاقبتی بهتر از آنی نیست که خدا برای ما پسندیده و هدایت کند.
«الله و فقنا لما تحب وترضی»
این زنجیرها و تکه چوبها و استخوانهای ته مانده و پوسیدهی آمال دنیوی و مادیات بیش از حد زندگی، غیر از گندیده شدن انسان و گمراهی وی از راه اسلام راستین و تنبل شدن آدمی و وابسته کردن او به لحظهها و روزهای عمر فانی که در نهایت فقط مویی سپید میماند و حاصل عمری تمام گناه، هیچ نفعی ندارد و انتخاب همان راه سرخ ابا عبدالله الحسین علیه السلام و تمام انبیا عظام و شهدای اسلام است.
انتخاب، همان انتخاب «از خود و از دار و ندار و هستی گذشتن» و همه چیز را به خدا سپردن است. انتخاب، همان انتخاب عشق به الله است و از همه وجود و آسایش و هستی گذشتن و در ذات وجود الهی و اراده و مشیت الهی حل شدن است.
لحظههای عمر در حال گذر است و ما یک دفعه بیدار میشویم و خدای مهربان و بزرگ ان شاء الله ما و شما را برای اسلام انتخاب کرده است و پیروزی نهایی از آن ماست، چون خط اباعبدالله الحسین علیه السلام همین است.
پس از همهی نفاق و دورویی و کینه و تنبلی حتی اگر به مقدار یک ذره و برای یک بار هم که شده گذشت کنید و امام را و خط امام را با گوشت و خون و مشت و چنگال محافظت کنید که اگر خورشید و ماه نبود، تمام عمر در ظلمت و اصلاً، شاید نیست بودیم.
دل خانوادهی شهدا را به دست آورید که پیش خدا اینها عزیزند. بارالها قلب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و امام امت را نسبت به ما امت اسلامی ایران و ان شاء الله همهی مسلمین، نرم و مهربان و شاد بگردان.
سید یوسف کابلی
۵ / ۱۲ / ۱۳۶۲