دوران کودکی و بزرگسالی شهید علیرضا نوری
علیرضا در روزهای اول پاییز سال 1331 در محله سردار شهرستان ساری و همزمان با ایام حج به دنیا آمد. پدرش عسگر که برای انجام مناسک حج، به مکه مشرف شده بود هنگام تولد پنجمین فرزند خود حضور نداشت، بنابراین پدربزرگش در جایگاه جد پدری اذان و اقامه را در گوش نوه خود قرائت کرد.
دوران کودکی با علاقه وافری که به پدرش داشت لحظهای از او جدا نمیشد و ییشتر وقت خود را در کنار او در مسجد یا مغازه میگذراند و برای خود اسباببازی طراحی میکرد.
دوران تحصیل شهید علیرضا نوری
هفت سالگی به مدرسه رفت و همیشه علاقهمند به شرکت در کلاس بود. هیچوقت از رفتن به مدرسه امتناع نکرد و سعی میکرد کارهای شخصیش را خودش انجام دهد. او مجدانه و با هدف روزهای تحصیلی خود را گذراند و همزمان از ورزش و مطالعه هم غافل نشد و توانست در شنا و ورزش رزمى مقام نيز كسب كند.
روزهای آخر دبیرستان را میگذراند که پدرش فوت کرد و او را با غمی جانکاه و سنگین تنها گذاشت. اما حتی از دست دادن پدر هم او را از رسیدن به تحصیل و اهدافش باز نداشت و سال 1350 موفق شد آن سال را هم با وجود غم از دست دادن پدر با موفقیت به پایان برساند و دیپلم ریاضی را دریافت کند.
او ترجیح داد اول دوران سربازی را بگذراند بعد وارد محیط کار شود، بنابراین روزهای خدمت را در ارتش سپری کرد و پس از آن با پذیرفته شدن در سازمان محیط زیست مشغول به کار شد و همزمان خود را برای دانشگاه هم آماده میکرد. سال 1354 در رشته مهندسی راه و ساختمان دانشگاه پلی کلینیک پذیرفته شد و چیزی نگذشته بود که به استخدام راهوآهن ساری درآمد و بعدها به راه آهن تهران منتقل و در قسمت پل سازی و ساختمان راه آهن تهران به عنوان تکنسین مشغول به کار شد.
ازدواج
با دوستش در دوران سربازی آشنا شد. بعد از معاشرتهایی که با خانواده آنها داشت از مادرش خواست که به خواستگاری بروند. خانواده همسرش به دلیل ماموریت کاری در اهواز زندگی میکردند، همانجا مراسم خواستگاری و عقد برگزار شد. زندگی مشترکشان را در تهران شروع کردند و خداوند 3 فرزند به نامهای وحید، حامد و کوثر به آنها عطا کرد.
علیرضا که جوانی فعال و پرشور در دوران انقلاب به شمار میرفت، بارها زندگیشان توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفت. او با همکاری همسرش مسئولیت اعتصابات راه آهن جهوری اسلامی را بر عهده گرفتند.
فعالیتهای شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی
شهید علیرضا نوری پس از انقلاب اسلامی، با همکاری دوستانش مسئولیت نگهداری از تاسیسات راهآهن را برعهده گرفت و توانست بعد از مدتی کمیته انقلاب اسلامی را در آنجا فعال کند. او برای ایجاد کردن فضایی متحد و مذهبی در راهآهن، انجمن اسلامی کارکنان را ایجاد کرد.
با توجه به شرایط نابسمان حاکم بر کشور در اوایل انقلاب و فعالیت گروهک های منافقین در شهرهای مرزی کشور، شهید نوری با جمعی از همکارانش به جنوب رفته و با تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در راه آهن جنوب و سپردن مسئولیتهای مهم به افراد متعهد با برقراری امنیت در شهر راهی تهران شد.پیوستن به سپاه
او در سال 1358، پس از تثبیت اوضاع در بخشهایی از راه آهن، در هنگام برگشت به عضویت سپاه درآمد و با گذراندن آموزشهای لازم مسئولیت سپاه پاسداران مستقر در راهآهن را برعهده گرفت.
حضور شهید علیرضا نوری در جنگ تحمیلی
با شروع حمله عراق به ایران، شهید علیرضا نوری تمام هم و غم خود را معطوف به جنگ کرد، او با تشکیل گروههای 72 نفره و اعزام به جبهه های جنوب نقش پررنگی در ایستادگی مقابل رژیم بعثی عراق ایفا کرد.
اوایل مهر 1359، رژیم بعث عراق با یورش به سوسنگرد توانستند آن را به اشغال خود درآورند، اما تنها 3 روز پس از آن سپاه و در راس ن شهید علیرضا نوری به همراه نیروهای خود توانستند با توکل به خدا، شهر سوسنگرد را از محاصره عراق خارج و نیروی ایمان و رزم را در تاریخ جنگ تحمیلی به رخ جهانیان بکشند.
عملیات امام علی در روزهای اخر اردیبهشت با هدف بازپسگیری تیپهای امام علی در غرب سوسنگرد و به صورت مشترک بین سپاه و ارتش، با رمز “یا رسول الله” انجام گرفت و تا 5 خرداد ادامه داشت.
این عملیات که با پیروزی رزمندگان اسلام به پایان رسید، شهید علیرضا نوری از هر دوپا به شدت مجروح و دهها ترکش در جسمش جا خوش کرد که برای مداوا به تهران منتقل شد، اما هنوز بهبود کامل را به دست نیاورده بود که مسئولیت حراست نواحی یازدهگانه راهآهن را بر عهده او قرار گرفت.
او که در آن موقعیت حساس کشور تحمل ماندن در پشت جبهه و انجام کار اداری را نداشت، به دور از چشم بقیه، با ثبت نام در پایگاه ابوذر با بسیجیان ” طرح لبیک یا خمینی” راهی جنوب شد و پس از مدت کوتاهی با نشان دادن تواناییهای خود معاونت فرماندهی لشگر ابوذر را به عهده گرفت.

خلق حماسهای بینظیر
این رزمنده با اخلاص که با خلق حماسهای بینظیر در عملیات والفجر مقدماتی خوش درخشید با اصابت تیری، دست راستش را از دست داد اما از راهی که رفته بود نتنها پشیمون نشد بلکه او را در راهی که برگزیده بود مصمتر کرد و با پذیرفتن مسئولیت قائم مقامی پایگاه ابوذر، اردوگاه دوازدهم قدس را تاسیس کرد.
شهید نوری در عملیات ثارالله که در مرداد 1361 در ارتفاعات مهم مشرف به قصر شیرین صورت گرفت، مسئولیت طرح و عملیات منطقه یک ثارالله را برعهده گرفت.
هیچ کدام از این پست و مقامها مرهمی بر قلب او در دوری از جبهه و رزمندگان نبود، از این رو دوباره راهی جبهه حق علیه باطل شد و این بار با پذیرش مسئولیت ستاد لشگر 27 محمد رسول الله به خدمت پرداخت. او تا زمانی که شهادتش فرا برسد نزدیک به پنجاه بار زخم کینه دشمن بر تنش نشست.
شهید نوری که عشق به اسلام و کشورش با تک تک سلولهایش عجین شده بود، در این مسیر خانواده را هم با خود همراه میکرد و به مناطق جنگی میبرد.
در زیر بخشی از مسئولیتها و سمتهای شهید علیرضا نوری را از زبان خودش نقل میکنیم:
“در آبان سال ۱۳۵۹ به جنوب رفتم و حدود یک سال و نیم خادم گردان شهید علم الهدی بودم بعد از آنکه عملیات امام مهدی در غرب سوسنگرد شروع شد خداوند به ما کمک کرد و توانستیم آن جا پیروزیهایی به دست آوریم، در عملیات امام علی هم شرکت داشتم که مجروح شدم. دوباره در لشگر رسول الله با شهید حاجی پور ، فرمانده تیپ عمار، توفیق خدمت داشتم تا این که گردانهای مقدس و لشگرهای احتیاط تشکیل و این حقیر در خدمتگزاری لشگر ابوذر بودم. پس از عملیات «خیبر» در ارتباط با قرارگان رمضان قرار گرفتم و مدتی آن جا خدمت کردم. مدتی هم مسؤولیت عملیات منطقه یک ثارالله را به عهده داشتم. سپس به عنوان خدمتگزار طرح و عملیات تیپ سید الشهدا بودم. پس از مدتی در خدمت لشگر ۲۷ قرار گرفتم که امروز به عنوان خدمتگزار در ستاد لشگر ۲۷ محمد رسول الله مشغول خدمت هستم…”
ویژگیهای اخلاقی شهید علیرضا نوری
فرمانده لشگر حضرت محمد رسول الله در توصیف این مرد پرتلاش، صبور و خستگی ناپذیر میگوید:
«او مرد صبر و استقامت بود. حماسه های او را در «سوسنگرد» شاهد بودیم. با این که در «والفجر یک» دستش را از دست میدهد، ولی باز نمی ایستد. ایشان برای ما الگو بود و ما باید از عزیزان درس بگیریم.»
او انسانی با تقوا و پایبند به اصول اسلامی بود و نماز را به زیباترین شکل ادا میکرد. احترام بزرگتر علی الخصوص پدر و مادرش را در راس امور قرار میداد و به امام عشق میورزید.
مادر شهید میگوید: «علیرضا وقتی از پا مجروح بود در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار داشت دو و نیم بعد از ظهر به هوش آمد. همه اش نگران بود که مبادا نمازش قضا شود. با مشت به صورتش می زد که بی هوش نشود. نماز ظهر و عصرش را به سختی خواند و خیالش راحت شد.»
عليرضا در كنار امور فنى داراى طبع شعر نيز بود و سروده اى از او در سال 1354 باقى مانده كه به شرح زير است:
طفل بغلى لحن سخن را به من آموخت
افسوس كه تيرى به عبث حنجره اش دوخت
شاهنشه دين ناله برآورد، خدايا
كز ناله او رعشه بيفتاده به دلها
امروز چه روزى است؟ بلاخيز، بلاخيز
امروز چه روزى است؟ غم انگيز، غم انگيز
دل پاره شده، خون بچكد، ديده بسوزد
هفتاد و دو لب را كفر ظلم بدوزد
از غيب ندا آمد كى مرغ خوش آواز
روح از بدن زاغ رها گشته زآغاز
دل داده به باد و پر مشكين زتنش ريخت
اين مرثيهات ولوله در عرش برانگيخت
رو، نوحه سرايى تو هم گشته قبولى
بر ما شده معلوم كه امروز ملولى
اى خلق دوستى كن و بر حق نظر انداز
چون هرگره ات جز به حقيقت نشود باز
نورى جگرش سوخت و چشمش گره ها بفت
با بوى حسين آمد و با خوى حسن رفت
چگونگی به شهادت رسیدن شهید علیرضا نوری و وصیتنامه
شهادت، انتهای آرزویش بود و از سه روز قبل خانواده را برای این امر آماده کرده بود. به آنها توصیه کرده بود که برای او گریه نکنند و بر مصیبت آل الله و امام حسین و حضرت زینب بگریند.
او در نهایت به آرزوی دیرینه خود در 11 بهمن 1365 در عملیات کربلای 5، در شرایطی که مشغول هدایت کردن بسیجیان بود بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و به دیدار معشوقش شتافت.

متن وصیت نامه شهید علیرضا نوری
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدللّه رب العالمین و به نستعین و هو خیر ناصر و معین.
حمد و سپاس پروردگاری که مرا آفرید.
همانطور که وعده داده بود و انشاءاللّه مرا در جوار رحمتش قرار دهد.
همان طور که رحمانیتش ایجاب می کند که این بنده گنهکار جز امید به فضل و رحمتش امید دیگری ندارد.
معبودا! به مظلومیت رسولت وحی رسولت و دخت گرامی اش و دو فرزند عزیزش و ذریه پاک و یاران با وفایش گریستیم.
عزیزا! به خونخواهی شهدای اسلام و مظلومین تاریخ با مستکبران زمان و طواغیت و نوکران حلقه به گوششان به دستور تو و به پیشوایی سروری از سوی تو جنگیدم.
اما بسیار می ترسم از اینکه مقبول درگاهت قرار نگرفته باشد که گنه بی شمار و غفلت بسیار.
از این چنین بنده ای جز این هم توقعی نیست که سفرة دل پیش تو گشوده است و کفه افکارنزد تو روشن
یا غیاث المستغیثین، ارحم، ارحم، آمین یا رب العالمین.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی
دیوانة تو هر دو جهان را چه کند
سخنی با مادر عزیزم دارم که از دست دادن فرزند سخت است اما صحرای کربلا و علی اکبر و علی اصغر و عباس علمدار و زینب و بدن پاره پاره برادر، مصیبتی دیگر است.
صبر بر همه مصائب شیوه دخت زهرا (س) است که تو هم سید دخت او هستی، پس صبر کن.
ای مادر و شما ای خواهران گرامی که از دامان پاک مادری از نسل موسی بن جعفر علیه السلام هستند، پس صبر کنید که صبر در رحمت است و عفیف بمانید که شرافتمان به انجام دستورات اسلام است.
شما ای دو برادر بزرگوارم! به مبارزه طبق دستور خدای تبارک و تعالی تا دفع فتنه از عالم و گوش به فرمان امام امت این اسوه مبارزه و ایستادگی محکم بجنگید.
شما ای پسرانم وحید، حامد و ای دختر کوچکم!
با مادرتان مانند گذشته مهربان باشید و از او مواظبت کنید.
نماز و قرآن و دعاهای معروف و زیارت امام حسین (ع) معروف به عاشورا را یاد بگیرید و بخوانید و درسهایتان را هم خوب بخوانید از اسلام و ولایت فقیه با تمام وجود و با خودتان مواظبت کنید و سعی کنید همواره یک مسلمان نمونه باشید.
برای پدرتان نماز بخوانید و در حقش دعای خیر کنید.
من از خدای کریم برای شما همیشه دعای خیر دارم.
امیدوارم مورد قبولش قرار گیرد و امیدوارم وجود شما موجب سربلندی مسلمین و خوشحالی رسول گرامی اسلام حضرت محمد بن عبداللّه (ص) و مولای متقیان حضرت امام علی (ع) و ائمه معصومین و ولی فقیه خمینی عزیز و امام زمان (عج) گردد.
عزیزانم از یکدیگر مواظبت کنید و یار هم باشید و با مستکبران و ابرجنایتکاران شرق و غرب بجنگید تا پای جان و برقراری حکومت جهانی امام مهدی (عج) شما را به خدای کریم و رحیم می سپارم.
از همسر گرامی ام کمال رضایت را دارم و امیدوارم همچون همیشه از فرزندانم خوب مواظبت کند و سفارشاتی که کردم در مورد مسایلی که ممکن است بعد از من رخ دهد، عمل کن و همچون همیشه از اسلام و انقلاب اسلامی و ولایت فقیه دفاع کنید.
از خداوند تبارک و تعالی برای شما که در تلخی و شیرینی زندگی کنارم بودید و یاری ام کردید طلب عزت و آمورزش و عاقبت به خیری دارم.
علیرضا نوری