شهید مصطفی زوارهای
صدای شهید
عکسهای بیشتر
مزار شهید روی نقشه
فیلمهای مرتبط
کتابهای مرتبط
عملیاتها
نام و نام خانوادگی | مصطفی زوارهای |
---|---|
نام پدر | قاسم علی |
تاریخ تولد | 1340-11-06 |
محل تولد | اطلاعاتی موجودی نیست |
تاریخ شهادت | 1365-12-14 |
---|---|
منطقه شهادت | شلمچه |
عملیات | عملیات کربلای 5 |
مزار | گلزار شهدای سید فتح الله-ورامین |
یکی دو سال آخر، آنقدر بیتاب شهادت شده بود که پس از شنیدن خبر شهادت دوستانش گلایه میکرد و میگفت: «چرا نوبت ما نمیشود؟! دیگر از دیدن روی پدر و مادر دوستان شهیدم شرمنده هستم.»
مصطفی در 6 بهمن ماه 1340 در روستای حصار بالا، از توابع شهرستان ورامین به دنیا آمد. او در دامان خانوادهای مذهبی با عقاید پاک دینی رشد کرد. پدر در او را مصطفی نام نهاد اما به دلیل ارادت مادر به حضرت زهرا (س) او را در منزل محسن صدا میزدند. مصطفی ۷ ساله بود و چون در روستای آنها مدرسه نبود هر روز همراه برادرش به روستای مجاور میرفتند.مراحل ابتدایی خود را در زادگاهش با موفقیت گذراند. متوسطه بود که همزمان با تحصیل در کارخانه چیت سازی مشغول به کار بود. سال سوم دبیرستان همزمان شد با آغاز جنگ تحمیلی، مصطفی که به روایت «حب الوطن من الایمان» باور داشت، دست از تحصیل کشید و راهی جبهههای حق علیه باطل شد…
مصطفی 16 ساله بود که حوادث پیش از انقلاب را درک کرد. با وجود سن کم از بلوغ فکری و سیاسی خوبی برخوردار بود. او با وجود جثه ریز، دل و جرأت بالایی داشت. با شجاعت تمام هرجا که نیاز بود علیه رژیم ستمشاهی شرکت میجست. بارها در حین نوشتن شعار در خیابان یا توزیع اعلامیههای حضرت امام(ره) تحت تعقیب ساواک قرار گرفته بود. یک بار بعد از زیارت حرم امام رضا(ع) با خودش تعدادی از رسالههای امام را به ورامین آورده بود.
یکبار هم وقتی در میدان نقش جهان اصفهان مشغول فعالیت سیاسی بوده، عوامل رژیم شاه سر میرسند و باز هم این مصطفاست که از این مهلکه جان سالم به در میبرد.
او در راهپیماییها و تظاهرات علیه رژیم، همدوش مردم مسلمان شرکت میجوید. وقتی هم که حضرت امام(ره) به ایران باز میگردند، همچنان برای پیروزی کامل این انقلاب، مردانه میجنگد و از خود فداکاری نشان میدهد.
مصطفی زوارهای با پیروزی انقلاب اسلامی، برای مبارزه با باقیماندههای ضد انقلاب با کمیتۀ انقلاب اسلامی همکاری میکند. با تشکیل «جهاد سازندگی» به فرمان امام(ره) وارد این نهاد مبارک شده و در روستاهای اطراف ورامین به کار فرهنگی مشغول میشود.
شهید مصطفی زوارهای با شروع جنگ ایران و عراق، از طریق جهاد سازندگی عازم جبهههای جنوب شد. او با گذراندن آموزش نظامی در پادگان گلف(پایگاه منتظران شهادت) اهواز، به نبرد با دشمن میپردازد. بعد از سه ماه حضور در جبهه، به ورامین برمیگردد و در خدمت مهاجرین جنگی قرار میگیرد.
اواخر 59 بود که شهید زوارهای برای گذراندن خدمت سربازی وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی میشود. مدتی به عنوان نماینده سپاه در ستاد برگزاری نماز جمعه ورامین کار میکند.
زوارهای، سال 1360 به جرگه متأهلین میپیوندد و با دختری خانوادهدار و نجیب، ازدواج میکندکه حاصل این ازدواج دو فرزند پسر به نامهای محمد مهدی و محمد هادی است. او در سال 61 مدتی در «واحد گزینش» فعالیت میکند که با تلاش و دقت نظر بالایش، نیروهای متعهد بسیاری را جذب این سازمان مقدس مینماید.
با شروع عملیات خیبر، حضور شهید زوارهای در جبهه دائمی میشود. او توانمندی و جوهرۀ خود را در این عرصه نشان میدهد و پلههای ترقی را با دلاوری هرچه تمام طی میکند.
مصطفی بارها در جبهه دچار جراحت شده بود، اما هیچکدام از اینها مانع حضور مجددش در جبهه نشده بود. او همیشه پس از بهبود نسبی، بیمارستان را به مقصد جبهه ترک میکرد.
همسرش که دیگر طاقت دوری از او را نداشت، همراه مصطفی راهی اندیمشک میشود و خطر را برای داشتن مصطفی در کنارش، به جان میخرد.
او که پیش از این، کار را در واحد فرهنگی جهاد شروع کرده بود، همچنان در کنار کارهای نظامی، از فعالیتهای فرهنگی- تبلیغی نیز غلفت نمیکند.
شهید مصطفی زوارهای در عملیات والفجر 8، با سِمت فرماندۀ پشتیبانی تیپ سید الشهدا(ع)، وارد عمل میشود و برای حمایت از رزمندگان و رساندن غذا و تجهیزات به بسیجیان، لحظهای از تلاش دست برنمیدارد. برادرش در این باره میگوید: « در عملیات ام الرصاص، پیش از عملیات والفجر8، آتش دشمن سنگین و رساندن غذا به بچهها، کار شاقی بود؛ چه برسد به اینکه غذای گرم به آنان رساند. اما مصطفی به هر طریقی بود، غذای گرم تهیه میکرد و به بچههایی که زیر باران گلوله بودند، رساند.»
زوارهای در عملیات کربلای 5، به عنوان مسؤول مهندسی لشکر سید الشهدا(ع)، وارد میدان شد و با دلاوری هرچه تمام، به امور مهندسی عملیات، سازمان میدهد. او در این عملیات مجروح شیمیایی میشود اما هیچ چیز مانع تلاش او در این راه نبود، برادرش میگوید: « یکی از روزهای عملیات کربلای 5، سراغ مصطفی رفتم. هنگام احوالپرسی حس کردم که جایی از بدنش مجروح است. گفتم چی شده مصطفی؟ اول نمیگفت. اصرار که کردم، گفت؛ دیشب آتش دشمن سنگین بود! چند نفر از راننده لودرها شهید شدند. مجبور شدم خودم سوار لودر شدم و خاکریز را تمام کنم. عراقیها من را زیر آتش گلوله گرفتند. به بازویم تیر خورد. گفتم چرا به اورژانس نرفتی؟ گفت: از آن رزمنده خجالت میکشم که وقتی دو تا پایش قطع شد، باز اصرار میکرد که میخواهم به خط بروم.»
او عاشق امام و آرمانهای ایشان بود، در واقع مصطفی مثل پدرش، از ارادتمندان روحانیت مبارز بود. پدرش میگوید: « یک بار شهید بهشتی در اوج مظلومیت خویش، به ورامین آمده بود، مصطفی با تمام وجود به دفاع از ایشان پرداخت.»
او که سعی میکرد مصداق آیه «اَشِّداءُ عَلَی الکُفارِ وَ رُحَماءُ بَینَهُم» باشد، علاقه غیر قابل وصفی به حضرت امام، شهید بهشتی و روحانیت متعهد داشت. بهطوری که اگر مغرضان به مخالفت جلو میآمدند باید منتظر برخوردهای جدی مصطفای همیشه مهربان نیز بودند. حاجمصطفی به سرداران شهید حاجهمت، حاجکاظم رستگار و شهید زنده حاجعلی فضلی علاقه بسیاری داشت و بیان سخنانی از آنان، همیشه تکیهکلامش بود.
یکی دو سال آخر، آنقدر بیتاب شهادت شده بود که پس از شنیدن خبر شهادت دوستانش گلایه میکرد و میگفت: «چرا نوبت ما نمیشود؟! دیگر از دیدن روی پدر و مادر دوستان شهیدم شرمنده هستم». بیش از خود به فکر دیگران بود و به صلۀ رحم، بسیار اهمیت میداد. در نماز جمعه شرکت میکرد و نماز اول وقت را به جای میآورد و به دیگران نیز سفارش میداد.
نسبت به حفظ بیت المال، حساسیت و دقت ویژهای داشت. به پدر و مادرش به شدت احترام میگذاشت. یک بار که پای مادرش شکسته بود، مثل پروانه دور مادرش میگشت و به مراقبت از او میپرداخت.
شهید زوارهای چندین بار در عملیات کربلای 1 در مهران مجروح و در عملیات والفجر 8 در بمباران شیمیایی مصدوم و در مرحله اول عملیات کربلای 5 مورد اصابت ترکش دشمن بعثی قرار گرفت و سرانجام در اسفند 1365، در ادامه عملیات تکمیلی کربلای 5 در شلمچه، پس از بازگشت از عملیات خاکریز زمانیکه مشغول وضو گرفتن بود با ترکش توپ دشمن از ناحیه سمت راست بدن به شدت مجروح شد و به فیض شهادت که آرزوی دیرینهاش بود نائل گردید.