شهید رضا قائمی

صدای شهید

عکس‌های بیشتر

مزار شهید روی نقشه

فیلم‌های مرتبط

کتاب‌های مرتبط

عملیات‌ها

مشخصات
نام و نام خانوادگی رضا قائمی
نام پدر ابوالفضل
تاریخ تولد 1329-10-02
محل تولد اطلاعاتی موجودی نیست
شهادت
تاریخ شهادت 1375-11-13
منطقه شهادت خیبر
عملیات اطلاعاتی موجودی نیست
مزار حرم امام خمینی
عکسی موجود نیست
مزار شهید رضا قائمی
گل لاله شادی روح شهید رضا قائمی صلوات
شما اولین صلوات را بفرستید

شهید رضا قائمی

رضا قائمي از طريق رزمندگان بزرگواری مثل شهيد آيت الله سعيدی و مجاهد شهيد حاج مهدی عراقی ، اعلاميه ها و كتاب‌های رهبر كبير انقلاب اسلامی را دريافت كرد و در تيراژ بالا آنها را چاپ و انتشار می داد . وی در مبارزات سال‌های 1341 و 1342 به نقش به سزایی داشت و در تظاهرات بازار تهران عليه رژيم ستمشاهی حضور موثری ایفا می کرد.

رضا قائمی در سال 1329 درخانواده‌ای اصیل و مذهبی دراستان مرکزی، شهرستان ساوه ديده به جهان گشود. قائمی در سن چهار سالگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد و در جنوب تهران، محله جواديه مستقر شدند، مدتی بعد پدرش از دنیا رفت و او در حالی كه سن كمی داشت مسئوليت‌های خانواده چهارنفره به گردنش افتاد. این بزرگ‌مرد کوچک علی‌رغم سن کمی که داشت در بازار نزد دایی‌اش مشغول به كار شد. در دوران نوجوانی با وجود همه مشقت‌هايی كه پيش رو داشت، روزها را به کار کردن اختصاص می‌داد و بعد از فراغت از کار، از آن‌جایی که در مدرسه‌ی شبانه روزی تحصیل می‌کرد،شب‌ها درس می خواند،علاوه بر این شب‌ها بعد از غروب با دوستانش اعلامیه‌های انقلابی پخش می‌کردند.

رضا اهل ورزش و بسيار فعال بود، در رشته «سنگ نوردی» حرفی برای گفتن داشت و با توجه به سابقه‌ی درخشانی که برای خود ساخته بود توانست به عنوان مربی فدراسيون كوهنوردی افق‌های تازه‌ای درزندگی و آينده‌ خود رقم بزند. بعدها در دهه 50 تصمیم به تشکیل خانواده گرفت. ماجرای ازدواجش این طور بود که آشنایی حاج رضا و همسرش به قبل از سال 1350 بازمی‌گشت و در محله‌ی جوادیه همسایه هم بودند. رضا در سال 1351 به خواستگاری‌ همسرش رفت و سه سال بعد حاصل این پیوند مبارک فرزندی به نام «علی» شد.

سال 1362 در عملیات خیبر مسئول حمل تجهیزات دریایی و اعزام نیرو بود و در آن‌جا پا به پای برادر شهیدش «سید محمد صنیع‌خانی» خدمت می‌کرد. وی مسئول هماهنگی حمل 3000 دستگاه قایق در منطقه‌ی اروند بود و در عملیات بدر و خیبر طی همین جریانات شیمیایی شد. شهید قائمی حتی پس از بهبودی نسبی در حادثه‌ی حاصل از شیمیایی شدن‌اش ، از نو خدمت در سپاه اسلام را با سمت معاونت جنگ در وزارت سپاه ادامه داد. وی در جریان عملیات والفجر ۸ ، وظیفه‌ی خطیر تأمین امکانات ستادی رزمندگان اسلام را بر عهده داشت و متاسفانه بار دیگر به علت استنشاق گازهای شیمیایی دچار جراحت‌های عمیق در بدنش شد.

هنگامی که امام خمینی (ره) به ملکوت اعلی پیوست، در کنار شهید صنیع‌خانی در جهت ساخت ‌و ساز مرقد مطهر امام (ره) اهتمام ورزید، همچنین پس از آن با سمت فرمانده قرارگاه پشتیبانی نیروی زمینی سپاه، ساخت «پادگان شهید صفوی» را آغاز کرد و باقیات الصالحات پرثمری را از خود به یادگار گذاشت که مورد تجلیل و تقدیر رهبر فرزانه‌ی انقلاب نیز قرار گرفت.

سردار قائمی با وجود این که درد و رنج مصدومیت شیمیایی را به جان خریده بود، اما دست از کار نکشید و فرماندهی نیروی «مقاومت بسیج شرق تهران» (مالک اشتر) را به عهده گرفت و مخلصانه تر از قبل به خدمت ادامه داد.

از آن‌جایی که با صنف کسبه‌ی بازاری کاملا آشنا بود و در نوجوانی نزد دایی‌‌اش در بازار کار می‌کرد تا مخارج زندگی را تأمین کند همزمان وارد بازارتهران شد و «سپاه اصناف» را تشکیل داد.

شهید رضا قائمی که همواره در پی خدمت به خلق الله و هموطنانش بود در بخش طراحی و فرماندهی گردان‌های عاشورا و اجرای طرح کشوری واکسیناسیون فلج اطفال زحمات زیادی را متحمل شد.

 

رضا قائمی در کنار هم‌رزمان

رضا قائمی در کنار هم‌رزمان

شهید رضا قائمی بعد از پیروزی انقلاب هم‌رمان با شروع درگیری‌های «کردستان» و همچنین تشکیل سپاه با همه توانش مشغول خدمت به کشور شد. رضا در طول جنگ اصلا در تهران حضور ثابت نداشت و تقریبا هر 20 روز یک ‌بار به خانواده‌اش سرمی‌زد.

یکی از همین روزها وقتی به خانه رسید، لباس‌های آلوده به گازهای شیمیایی را در پلاستیک گذاشت و می‌خواست آن را به پادگان خاتم الأنبیاء (ص) منتقل و سپس آن را پاک کند، به وضوح معلوم بود که روی صورت و پشت کمرش تاول‌های زیادی زده بود. تاول‌های دلخراشی که وقتی آن‌ها را از پوستش جدا می‌کرد،‌ تبدیل به زخم می‌شد.‌ بدنش به طرز اذیت‌کننده‌ای مدام ‌خارش شدید می‌گرفت و سرفه‌های وحشتناک می‌کرد؛ اما او به هیچ عنوان دست نکشید، به جبهه رفت  و بار دیگردر «حلبچه» شیمیایی شد.

ابتدای سال 1375 هر دو دستش بی‌حس شد و در بیمارستان بقیه‌الله بستری شد و پزشکان او را تحت مراقبت ویژه قرار دادند. کل وجود پاکش را غده گرفته بود. آخرین غده‌ای که دربدنش پیدا شد در نخاع کمرش بود و برایش بیش از حد زجرآور شده بود. همین عذاب سبب شد تا به خواست خودش، غده را تخلیه کنند، البته که خود واقف به این مسئله بود و می‌دانست که بعد از انجام این عمل قطع نخاع خواهد شد. دقیقا سه ماه قبل از شهادت، قطع نخاع شد و درحالی که پزشکان متخصص از او قطع امید کرده بودند؛ همسرش، مسئولیت رسیدگی  به او را در چنین شرایطی تکلیف مقدس خود می‌دانست.

از اواخر دوران جنگ، عوارض مصدومیت شیمیایی دربند بند وجودش نمایان شد ، در سال 1373 عوارض شیمیایی بدنش به شدت بیشتر شد و ناخواسته او را راهی بیمارستان کرد.

شهید رضا قائمی برخلاف نظر خانواده و پزشکان که اصرار داشتند برای درمان به خارج از کشور سفر کند ، خودش اصلا تمایلی به این مسئله نداشت . در طول دوره جانبازی‌اش همچنان مشتاق و تشنه‌ی یادگیری بود و برای همین به ادامه تحصیل در دانشگاه امام‌حسین (ع) تهران پرداخت. مدتی در بیمارستان بود تا عافیت خود را به‌دست آورد، قرار بر آن بود که روند شیمی درمانی‌اش پیش برود ولی چندی بعد حتی مراحل شیمی درمانی را هم نپذیرفت. انگار می‌دانست که به تبار گلگون حسین (ع) دعوت است.

حاج رضا شب شهادتش ناخوش احوال بود، انگار که اقبالش را می‌دانست! برای همین خانواده‌اش را صدا زد و در حالی که داشت زیر لب، ذکر زمزمه می کرد خواست تا تختش را به سمت قبله برگردانند. بعد از آن هم اشاره کرد تا تخت را به طرف مشهد مقدس بچرخانند. صحنه‌ی شگفت‌‌‌انگیزی بود حاجی که قطع نخاع شده بود و بدنش چیزی را حس نمی کرد، انگار که پاهایش جان فزاینده گرفته بود و از فرزندش عباسعلی می‌خواست تا پایش را ماساژ دهد. حاج رضا در کمال تعجب بلند شد و به سمت حرم امام رضا (ع) سجده کرد و لحظاتی بعد در حال ادای احترام به امام هشتم (ع) درست وقتی که لبخند رضایت بر لب داشت، شرافتمندانه به نور رسید و در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان مورخ 13 بهمن 57 به همرزمان شهیدش پیوست.