فريده هاشمی، همسر صبور و قدرشناس این خلبان شهيد، طی حضورش در برنامهی «ماه عسل» سال 97 و مصاحبهای که با خبرنگار وبسایت نوید شاهد داشته است از علایق متنوع اما حرفهای ایشان چنین میگوید:
«ايشان در مقطع دبيرستان در تهران رشته رياضي خوانده بود. از نظر علايق هنري هم به همه رشته ها از جمله عكاسي علاقه مند بود. دوربين هايي كه مي خريد اكثراً داراي لنزهاي مختلف بودند. هنوز عكس هاي تولد پسرم افشين را كه ايشان گرفته است دارم.
ايشان بهترين دوربين هاي آن زمان را انتخاب مي كرد و تمام لوازمي را كه شايد يك عكاس حرفه اي با آن كار مي كرد مي خريد. به دليل استعداد زيادي هم كه داشت به سرعت نحوه استفاده آن را ياد مي گرفت. علاقه همسرم به عكاسي به گونه اي بود كه هر جا مي رفتيم همه مي گفتند عكاس آمد و به «عكاس هنرمند » معروف بود. مثلاً به مراسم عروسي كه مي رفتيم ايشان دوربين در دست داشت و مرتب عكس مي گرفت. به فيلمبرداري هم علاق همند بود. در فيلم مستندي كه چندي پيش از زندگي شهيد اقبالي ساخته شد [پرندة افلاك] از آن فيلم ها استفاده شده است.
به سینما هم علاقه داشت، تعدادي فيلم مختص نمايش با آپارات مانده كه بيشتر خانوادگي و مربوط به جشن تولدهاي افشين است، فكر مي كنم يك سري فيلم هم مربوط به پرواز و نيروي هوايي باشد. آن ها در هواپيما دوربين داشتند و فيلم مي گرفتند. يك سري عكس هم از هواپيما هست كه مثلاً نوشته صبح زود در عراق، يعني ساعت 6 صبح گرفته شده است.
همچنین ایشان دوست داشت که هر مقوله مورد علاقه اش را نقد و بررسی کند. آنچه را هم که بلد نبود سعی می کرد یاد بگیرد. در واقع یک روحیه پرسشگر و کنجکاو داشت. فکر می کنم قبلاً در تهران به یک دوره مقدماتی خیلی کوتاه آموزش نقاشی رفته بود.
همسرم کار نجاري هم مي كرد و خيلي سليقه از خودش نشان مي داد. مثلاً سرویس تختخواب افشین را پدرش ساخت. نمونه آن را در يك ژورنال خارجی دید و نظيرش را ساخت. قبلش هم عین همان چوب و تمام وسایل نجاری را کاملاً تهيه كرد و اندازه هاي چوب خام را دقيق درآورد!
سيدعلي به کتاب علاقه مند بود، البته بیشتر کتاب های فنی و تخصصی رشته خودشان را مطالعه می کرد. به کشاورزی هم خیلی علاقه داشت. آن را در محیط شهرستان و روستا که رفت و آمد مي کرد آموخته بود. يادم است زمانی که افشین به دنیا آمد ما دو سال در بوشهر بودیم. يك منزل جدید به ما داده بودند که هنوز اطراف آن بایر و دست نخورده بود
ايشان به سربازها گفت تا تمام دور منزل را آماده کنند. البته آنجا وسعت زیادی هم داشت. خودش هم بالای سر آن ها ایستاد تا دقيقاً هر کاری که لازم بود انجام دهند. قسمتی از آن جا را فضای سبز کردند
آقاي اقبالي انساني خوش فکر، مجری و مدیر بود. چهل سال پیش در بوشهر واقعاً امکانات زندگی کم بود. حتی خورد و خوراک و لبنیات را از شیراز با هواپيما می آوردند. به خاطر علاق هاي که ایشان نسبت به افشین داشت – مثلاً – برای سوپی که می خواستم برایش درست کنم قسمتی از فضاي کنار منزل را سبزیجاتي مانند تره، جعفری و هویج کاشت. به يك سرباز هم سپرد که به موقع به آن آب بدهد چرا که خودش خیلی درگیر بود.
خاطره ديگري كه دارم اين است كه ايشان يك بار در مورد مسائل فني تعريف كرد براي دوره دانشجويي كه به آمريكا رفته بودم اتومبيل اشكال پيدا كرد كه خودم آن را از روي كتابچه تعمير كردم. بار ديگر كه اشكال پيدا كرد اتومبيلم را به تعميرگاه بردم و به تعميركار توضيح دادم كه چه كاري انجام دادم. تعميركار آمريكايي گفت يك بار ديگر براي من توضيح مي دهي و آن قطعه را باز مي كني؟ گفتم كاري ندارد الان اگر پيچ گوشتي را بدهي اصلاً كل موتور را باز مي كنم و مي بندم. مي خواهم بگويم ايشان انسان با استعداد و باهوشي بود و حافظ هاي بسيار قوي داشت. خوشبختانه افشين هم دقيقاً همانند پدرش است.
علي آقا به آشپزي علاقه داشت و آشپز خوبي هم بود. آن موقع پنكيك هاي خوبي درست مي كرد كه كسي بلد نبود. ما در بوشهر ماهي كه مي گرفتيم ايشان با خرده هاي گوشت ماهي «كتلت » درست مي كرد. يك بار شب عيد آن را درست كرد. اين قدر خوشمزه بود كه هر كسي خورد تعريف كرد. علي آقا پيتزا هم درست مي كرد. البته چهل سال پيش در ايران هنوز پيتزافروشي وجود نداشت يا اگر هم بود خيلي كم بود.