میگویند مواقعی که حسینعلی از جبهه برای دیدار خانواده میآمد اوقات فراغتش را با رفتن به مزار شهدا، خواندن زيارت عاشورا و شرکت در نمازهای جماعت میگذراند علاوه بر آن از صله رحم و ارتباط با دوستان و خانواده غافل نمیشد و این موضوعات برایش ارجحیت داشت.
در انجام واجبات و عمل به مستحبات و خواندن قرآن و دعا هیچگاه کوتاهی نمیکرد، از همان دوران خردسالی راز و نیاز با خدای خود داشت و اعضای خانواده و دوستانش لحظات فراوانی از مناجات های او به خاطر دارند، حاصل اين نيايش ها و سوز و گدازها وصال به درجات روحانی بود که یارانش از آن ياد می کنند.
حسینعلی به عنوان يک کشتیگير قهرمان به دفعات نماز اول وقتش را بر روی تشک کشتی اقامه می کرد، به گونه ای که وی و شهید «علیرضا جُر» پیش نماز کشتی گیران استان بر روی تشک کشتی شناخته میشدند و نماز جماعت را بروی تشک کشتی برگزار میشد!
آخرین صحبتهای «عالی» با مادر:
قبل از اعزام به جبهه، مادر این شهید بزرگوار با استیصال به ایشان گفت:
«پسرم! هنوز کوچک هستی، اگر اتفاقی برایت بیفتد، من چه کنم؟»
حسینعلی با آرامش و لحنی قاطعانه جواب داد:
«مادر! مگر امام حسین (ع) در کربلا تنها نبود؟ مگر حضرت قاسم کوچکتر از من نبود؟ من باید بروم، شاید شهادت، همان چیزی باشد که خدا برایم مقدر کرده است».
شهادت بر روی سیمهای خاردار
او همیشه در نهادهای انقلابی زمان خود از جمله: «جهاد سازندگی»، «کمیته انقلاب اسلامی»، «انجمنهای اسلامی مدارس»، و «بسیج» مانند دیگر نوجوانان مومن حضوری پرشور داشت.
در یکی از روزهای فعالیتش در دی ماه سال ۱۳۶۵، نیروهای ایرانی برای اجرای عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه آماده میشدند. این عملیات یکی از چالشبرانگیزترین و خونینترین عملیاتهای دوران دفاع مقدس بود، چرا که دشمن موانع بسیاری مانند سیمهای خاردار، کانالهای آب، میادین مین و استحکامات بتنی ایجاد کرده بود تا منطقه نبرد را دور از دسترس نیروهای ایرانی نگهدارد.
در یکی از حساسترین لحظات عملیات، رزمندگان با موانع سیم خاردار مواجه شدند و نمیتوانستند به راحتی از آن عبور کنند. حسینعلی عالی که در خط مقدم حضور داشت، با فداکاری تمام خود را روی سیمهای خاردار انداخت تا نیروهای دیگر از روی بدنش عبور کنند و عملیات ادامه پیدا کند. این اقدام شجاعانه باعث شد راه هموار شود و سبب شد نیروهای ایرانی با فراغ بال پیشروی کنند. در همین حین، او بر اثر اصابت ترکش و گلوله 19 دی ماه 1365 به شهادت رسید.
یکی از همرزمان شاهد لحظه شهادت حسینعلی عالی میگوید:
«وقتی در میان میدان مین و سیمهای خاردار گیر افتاده بودیم، دشمن هم به شدت ما را زیر آتش گرفته بود. راهی برای عبور نداشتیم. ناگهان حسینعلی گفت: «باید از این موانع عبور کنیم. وقت کم است!» بعد بدون معطلی خودش را روی سیمهای خاردار انداخت و فریاد زد: «بچهها! از روی من رد شوید، زود باشید!»
رزمندگان با چشمانی اشکبار از روی بدن او عبور کردند و مسیر باز شد. حسینعلی همانجا، با بدنی زخمی و خونی، آرام زمزمه میکرد: «خدایا قبولم کن» و چند لحظه بعد به شهادت رسید.
از دیگر دوستان شهید عالی از ایشان این گونه تعریف میکند:
شب قبل از عملیات، حسینعلی حال و هوای عجیبی داشت. آرام در گوشهای نشسته بود و مدام دعا میخواند. وقتی از او پرسیدم که چه شده؟ لبخند زد و گفت: «حس میکنم این آخرین شبی است که در کنار شما هستم». آن شب، حسینعلی با ما خداحافظی کرد و گفت: «اگر شهید شدم، سلام مرا به حضرت زهرا (س) برسانید».
حسینعلی همرزم حاج قاسم
سردار حاج قاسم سلیمانی در سخنرانیهای خود بارها از درایت و روحیهی ایثار حسینعلی عالی به نیکی یاد کرده است. ایشان در یکی از خاطرات خود گفته بود:
«حسینعلی عالی یکی از بهترین نیروهای ما بود. او همیشه داوطلب انجام سختترین مأموریتها میشد و هرگز از دشمن هراسی نداشت. شهادتش اوج ایثار بود و هنوز هم یاد و خاطرهاش در دل ما زنده است».
سردار قاسم سلیمانی در یکی از بیاناتشان درباره شهید عالی:
“«حسینعلی عالی یک نوجوان بود، اما به اندازه یک فرمانده، شجاع و باهوش بود. من هیچوقت لحظهای را که خودش را فدا کرد تا راه نیروهای ما باز شود، فراموش نمیکنم. او یک اسطوره واقعی بود. این بچههای سیستان و بلوچستان، مردانه جنگیدند و مردانه شهید شدند».
یادبود و بزرگداشت
نام و یاد شهید حسینعلی عالی پس از سالها همچنان زنده است. مراسمهای بزرگداشت و یادوارههای شهدا به پاس گرامیداشت این قهرمان ملی در زابل و سایر شهرهای کشور برگزار میشود. همچنین مدارس، خیابانها و معابر متعددی به یاد ایشان نامگذاری شده است.